#دکلمه#امیدآهنگرانی.شعر#اگربودی.#حمیدسلیمی.و بازهم نمیدانستی، من از بی خوابی نمیمیرم.ازنبودن توشاید
419 بار بازدید -
6 سال پیش
-
حالا اگر بودی، لابد دراز
حالا اگر بودی، لابد دراز کشیده بودم و سرم را گذاشته بودم روی پاهایت و گیسوانت را ریخته بودی روی صورتم و داشتم برایت از سفر چندروزه ام می گفتم. از ساحل نوشهر و آدمهای گرم و مهربانی که دیده ام و از روزهایی که با پسرم دیوانه وار به هر اتفاق ساده ای از ته دل خندیدیم و انگار نه انگار که این میکده بی ساقی مانده. و از این که هنوز آب دریای شمال اکسیر حیات است برای من و از نو زنده ام میکند و وادارم میکند به عاشق شدن فکر کنم. از این که درختهای پرتقال دم سحر با شاخه هایشان به هم سلام میکنند. از این که گربه طوسی ویلای
6 سال پیش
در تاریخ 1397/02/28 منتشر شده
است.
419
بـار بازدید شده