سیاه چاله ای درون من - دکتر تقی زاد

حجرش تو زیر زمین پاساژ معروف فرش فروشا بود، حاج‌آقا فلانی بود برای خودش، یه حجره داشت و یه مغازه بغلش به عنوان انبار، پر از فرش های قیمتی، ابریشم و دستبافت. شب شد، حجره رو بست و رفت ، اون شب تا صبح بارون شدیدی بارید ، صبح که از خواب بیدار شد دید انگار سیل راه افتاده ، ترسید ، به هر قیمتی بود خودشو رسوند به پاساژ ، طبقه زیر زمین تا کمر زیر آب رفته بود ، بله درسته ، تمام فرشای حجره و انبار پر از آب و گل ، همه از بین رفته بود ، دو دستشو گذاشت روی سرشو آهی کشید .... عزیزای دلم ۲ راه مقابل تاجر بود راه اول ؛ اعلام ورشکستگی - انتخاب افسردگی - تجربه حس سرخوردگی ، تنهایی ، غم و اضطراب و آشفتگی راه دوم ؛ بلند شدن ، از نو ساختن و از ابتدا شروع کردن ، باور به توانمندی ها ، ساختن دوباره و حس شیرین زندگی ... شما جای تاجر فرش بودید کدوم راه رو انتخاب می کردید ؟ برای زندگی ها مون بیشتر فکر کنیم ... #دکتر_تقی_زاد #دکترتقی_زاد #ثروت #ثروتمند #پول #ورشکستگی #افسردگی #ترس #رضایتمندی #آرامش #زندگی_سالم #عزت_نفس

• #تحصیلات_و_یادگیری
• #ثروت
• #ورشکستگی
• #رضایتمندی
• #عزت_نفس
• #ثروت