سریال گودال قسمت ۳۰۱

نیما افشارنادری
نیما افشارنادری
2.6 هزار بار بازدید - 4 سال پیش - سریال گودال قسمت 301 دوبله
سریال گودال قسمت 301 دوبله فارسی لینک کانال تلگرامی مشکی: https://t.me/meshkimedia آدرس کانال مشکی ترکی https://www.seevid.ir/fa/result?ytch=UCmu9... آدرس کانال مشکی ترکیدو https://www.seevid.ir/fa/result?ytch=UC-Bs... داستان قسمت آخر سریال دکتر معجزه‌گر، فصل اول. نازلی و علی به هم نزدیک می‌شوند؟ عادل می‌رود؟ https://youtu.be/TXkOxCPDdOE داستان قسمت آخر روزگارانی در چوکوروا، فصل دوم. زلیخا و ایلماز به هم می‌رسند؟ مژگان زلیخا را می‌کشد؟ https://youtu.be/kcBp2BUALz0 داستان قسمت آخر سریال گودال، فصل سوم. راز یاماچ لو می‌رود؟ وارتلو فدا می‌شود؟ https://youtu.be/xszDBYpVIXk داستان قسمت آخر سریال زن، فصل سوم. بهار و عارف عروسی می‌کنند؟ عاقبت شیرین چه می‌شود؟ https://youtu.be/PABScOevTfU داستان قسمت آخر سریال تردید، فصل دوم. چه بلایی سر ریحان می‌آید؟ راز بزرگ عزیزه چیست؟ پدر میران کیست؟ https://youtu.be/canJbyG5KkQ جومالی که حرفهای سلیم را شنیده و فهمیده یاماچ برای اردنتها کار می کند، آدمهایش را سریع جمع می کند تا کاری کند. وارتولو هم که نمی خواهد آشوب جدیدی به پا شود سعی می کند برای جومالی قضیه را توضیح دهد و آرامش کند اما موفق نمی شود. آریک به جنگل و محل شکار پدرش می رود و در حضور یاماچ به او می گوید که مدیر امنیتشان کشته شده و دستور این کار را هم اگدای داده است. چنگیز این حرف را مسخره می داند و وقتی پافشاری آریک را می بیند با او تندی می کند و از او می خواهد خفه شود. آریک که بخاطر رفتار پدرش غرورش جریحه دار شده سعی می کند دور از چشم چنگیز یاماچ را تحقیر کند و به او می گوید:« کت و شلوارت خیلی بهت اومده. فکر نمی کردم به این راحتی خودتو بفروشی.» یاماچ که نقطه ضعف آریک را می داند برای حرص دادن به او، می گوید:« بابات چهار تا پسر داره اما به من گفت بهت احتیاج دارم. تا حالا این حرفو به تو زده؟» از طرفی اگدای در حین ناهار خوردن با مادرش ثریا ماجرای صحبتی که با آریک داشته را برای او تعریف می کند و با تمسخر می گوید:« فکر کن من پاشم برم آدم اجیر کنم که آریک رو زمین بزنم. ببین داره چیو به من نسبت می ده.» ثریا می گوید:« دو احتمال وجود داره. یا آریک داره سعی می کنه تو رو توی تله بندازه یا یه نفر از کشمکش بین شما سواستفاده می کنه و سعی داره شما رو به جون هم بندازه.» اگدای می گوید که این احتمالات می تواند درست باشد اما هیچ کدام برایش مهم نیست. متین از سلطان اجازه می گیرد تا کاراجا را ببیند. او وارد بالکن خانه ی کوچوالی ها می شود و کاراجا را درحالی می بیند که غمگین و ناراحت به آسمان خیره شده است. متین دست او را می بوسد و می گوید:« شنیدم چیکار کردی. نمیدونم خواستی اون کارو بکنی یا نه، ولی انجام دادی. خدا ازت راضی باشه. زیر سایه ی تو من می تونم با خیال راحت بمیرم.» متین بعد از گفتن این حرفها می رود و لبخند کوچکی گوشه ی لبهای کاراجا می نشیند. وقتی افسون از خانه بیرون می رود مقبوله که فرصت را مناسب دیده آریک را به خانه دعوت می کند تا صحبت کنند. او جریان حامله بودن افسون از یاماچ را برای آریک تعریف می کند و از او می خواهد هرچه زودتر کار یاماچ را تمام کند. آریک می گوید:« با کمال میل قبول می کنم اما کسی نباید بفهمه کار من بوده چون چنگیز خیلی از یاماچ محافظت می کنه و اگه بفهمه کار من بوده اوضاع به هم می ریزه. تو یاماچ رو به این خونه بفرست من هم افرادی رو به اینجا می یارم تا قضیه رو حل کنن.» عمو به تنهایی به قهوه خانه ای که پاشا در آن مرده بود می رود و یاد دوستانش را زنده می کند. در این میان او خاطره ای از قهرمان را به یاد می آورد....ادریس برای کاری به شهر دیگری رفته و در نبودش کارها را به قهرمان سپرده. وقتی عمو این خبر را به قهرمان می دهد قهرمان از خوشحالی در پوست خود نمی گنجد اما سعی می کند لبخندش را پنهان کند و به عمو می گوید:« پس جومالی چی میشه؟ حالا به داداشم چی بگیم؟» عمو می گوید که خودش با جومالی حرف خواهد زد بعد هم انتخاب شدن قهرمان برای جانشینی ادریس را تبریک می گوید. در میان صحبت، قهرمان می گوید که از سازمان امور قبرستان با او تماس گرفته اند و گفته اند که قبر عمویش جومالی خالی است. عمو با شنیدن این حرف به تته پته می افتد و می پرسد که چه کسی چنین حرفی زده؟ وقتی قهرمان اسم خلیل ابراهیم را می آورد چشمان عمو چهار تا می شود. او سعی می کند مانع پیگیر شدن قهرمان راجع به این موضوع شود... عمو که دیگر حافظه ی درست و حسابی برایش نمانده با یادآوری این خاطره پیش خود می گوید:« گفته اسمش خلیل ابراهیمه. بی شرف. من باید برم پیش پاشا.» جومالی که خبر پیوستن یاماچ به اردنت ها خیلی برایش سنگین بوده تصمیم می گیرد این قضیه را تلافی کند. او دفترچه ی امیر را ب
4 سال پیش در تاریخ 1400/01/07 منتشر شده است.
2,663 بـار بازدید شده
... بیشتر