فیک جونگ کوک The red line of love خط قرمز عشق پارت ۱۳ اپ مجدد

♧{Jinkook}♤
777 بار بازدید - 3 سال پیش - ¹³ *گوشی رو بی هیچ
¹³ *گوشی رو بی هیچ حرفی قطع کردم* +حالا با من بازی میکنی جناب جئون...خب پس منتظرم باش از زبان یونا: *غلتی زدم که با جای خالی ارباب مواجه شدم دیشب اینقد خسته بودم که تا رسیدم خونه خوابم برد بلند شدم لباسمو عوض کردم و دست و صورتمو شستم و رفتم پایین که دیدم ارباب تو اشپزخونه داره صبحونه میخوره پس خیلی وقته نیست بیدار شده* +صبح بخیر ارباب *با شنیدن صدام سرشو بلند کرد و خیره نگام کرد سرمو انداختم پایین و نشستم کنارش که خدمتکارا برام صبحونه اوردن* _دیشب خسته بودی صدات نزدم +نه زیادم خسته نبودم *مگه مهم بود نه مهم نبود من فقط نقش زیر خواب رو داشتم اون داره مثل یه اسباب بازی باهام بازی میکنه هروقت هم ازم سیر شد مثل اشغال پرتم میکنه بیرون اون موقعست که من میمونم و یه هرزه درونم که رشد کرده با فکر بهش بغض گلومو گرفت بزور چند لقمه خوردم که دیگ نتونستم* _چرا چیزی نمیخوری؟ +خوردم ممنون *مشکوک نگاهی بهم انداخت که سرمو انداختم پایین نمیخواستم چیزی بفهمه ارباب بلند شد و همینطور که به سمت پله ها میرفت خطاب به من گفت* _پنج دیقه دیگه اتاق مطالعه باش *بدون اینکه منتظر جوابم باشه رفت بالا ینی چیکارم داره؟ * خانم صبحونه خوشمزه نبود نخوردین؟ +نه تازه خیلیم خوشمزه بود من زیاد اشتها نداشتم ممنون نوش جان *(صبحونه کیک و خامه بود که خودشون درست کردن)با یاداوری حرف ارباب بلند شدم رفتم بالا و جلوی اتاق مطالعه ایستادم نفس عمیقی کشیدم و چند تقه به در زدم* _بیا تو *اروم لای درو باز کردم که نفسم رفت ارباب پشت میز مطالعه نشسته بود و لباسشو با یه تیشرت جذب که هیکلشو به خوبی به نمایش میذاشت عوض کرده بود عینک طبی شو زده بود و مشغول مطالعه بود از هر لحظه جذاب تر شده بود* _نمیخوای بیای تو؟ *با صداش به خودم اومدم درو بستم و رفتم کنارش که از میز فاصله گرفت و چند ضربه به پاش زد ینی بشین مگه کاریم جز این داشتم اره من سرنوشتم رو قبول کردم و باهاش کنار اومدم معذب رفتم نشستم رو پاش که کش موهامو باز کرد و سرشو تو موهام فرو برد مگه نمیخواست ولم کنه؟ مگه من یه زیر خواب براش نیستم؟ پس این رفتاراش ینی چی؟ * _سر میز چت بود؟؟ *چی؟؟؟ اون فهمیده بود؟؟ صداش اینقد جدی بود که نتونستم مخالفت کنم سرمو رو شونش گذاشتم و اروم زمزمه کردم* +به حال الانم فک میکردم _به چی فکر میکردی؟ +به اینکه من برای شما یه زیر خواب بیشتر نیستم و نباید جایگاهم یادم بره به اینکه وقتی ولم کردین من میمونم و یه هرزه درونم به اینکه بعدش باید تو فاحشه خونــ... *حرفم تموم نشده بود که سریع ازم جداشد و لباشو کوبوند رو لبام شک زده نگاش کردم چرا نذاشت ادامه بدم؟؟با گازی که از لبام گرفت به خودم اومدم و همراهیش کردم میدونستم دوس نداره وقتی میبوستم همراهی نکنم اینقد وحشی لبامو گاز میگرفت و مک میزد که دیگه لبامو حس نمیکردم بزور ازش جدا شدم و تو چشاش خیره شدم بازم یه حسی توش بود که نمیتونستم درک کنم با دستاش صورتمو قاب گرفت و با لحنی متفاوت خیره به چشمام گفت* _نمیدونم تا الان چه فکری راجبم کردی و از رفتارم چی برداشت کردی ولی اینو بدون که تا من نخوام نمیتونی یک وجب ازم دور بشی *چی........؟ * = ️ ️
3 سال پیش در تاریخ 1400/07/23 منتشر شده است.
777 بـار بازدید شده
... بیشتر