فیک جونگ کوک پارت دوازدهم

فیک‌تهیونگP³آپ‌شد:)BTS_OT7
فیک‌تهیونگP³آپ‌شد:)BTS_OT7
856 بار بازدید - 2 سال پیش - گزارش نده لطفاً:) P¹² یهو
گزارش نده لطفاً:) P¹² یهو کوک با نگرانی اومد سمتم کوک: د.دستت چ.چی شده ته با داد: به تو چه گمشو اون ور ا/ت: ته آروم باش..........من می‌خوام جامو عوض کنم (جای ا/ت کنار کوک بود) ته: باشه بیب کوک: ا/ت خواهش میکنم بهم نگاه کن منو ببخش می‌دونم کار اشتباهی کردم ا/ت: دیگه برای معذرت خواهی دیره (پرش زمانی دو سال بعد دانشگاه) (از زبان ا/ت) الان 4 ساله کوک رو ندیدم تقریباً 22 سالمه هفته پیش تولدم بود آخر دبیرستان رو بزور گذروندم برای دانشگاه تصمیم گرفتم برم ژاپن ته هم گفت باهام میاد هر دو رشته مدلینگ رو انتخاب کردیم بخاطر شرکت چون بیشتر عکاسی داشتیم و باید مدل خوب انتخاب میکردیم خواستم خودمم در مورد مدل بودن بدونم ته هم برای شرکتش این کار رو کرد بعد دانشگاه بلافاصله برگشتیم کره چون ژاپن خیلی اذیتم میکرد تو سئول خیلی راحت تر بودم تو دانشگاه پسرای زیادی سعی کردن قلبم رو بدست بیارن ولی فقط یه نفر تو قلب من بود کوک،من هنوز دوسش داشتم وقتی ژاپن بودم بخاطر بعضی از جلسه ها با هواپیما شخصی میومدم کره و همون شب برمیگشتم ژاپن هر وقت با آقای جئون جلسه داشتم کوکم با خودش میآورد الان دو ساله که برگشتم به کره سعی کردم یه کوچولو اون داستان رو فراموش کنم ولی نشد هر وقت یادش میافتادم قلبم تیر میکشید زخم دستم خوب شده بود ولی یه ردی داشت برای همین روش یه تتو زدم وقتایی که با آقای جئون جلسه داشتم لباس باز میپوشیدم چون حرس کوک درآد و قشنگ همیشه از قیافش معلوم بود عصبانیه ............ (از زبان کوک) بعد دبیرستان ا/ت رفت ژاپن خیلی تنها بودم هر روز بیشتر عاشق ا/ت میشدم از اون کارم خیلی پشمون بودم ا/ت وقتی جلسه داشت میومد کره وقتی دانشگاهش تموم شد برگشت کره هر وقت با ما جلسه داشت لباس باز میپوشید خودم می‌دونم بخاطر درآوردن حرص من این کارو می‌کنه خیلی عصبی میشدم فردا کریسمس بود یکی از بچه ها دبیرستانی مهمونی گرفت تا همه رو دور هم جمع کنه و پس فردا پدرم میخواد جشن بگیره دوست دارم بدونم میخواد چی بپوشه ........... (پرش زمانی فردا) (از زبان ا/ت) تمام بادیگاردا و خدمتکارا رو فرستادم مرخصی تا پیش خانوادشون باشن امروز مهمون دعوت بودم یکی از بچه های دبستان گرفته بود برای جمع شدن دور هم تصمیم گرفتم برای درآوردن حرص کوک لباس باز بپوشم به ساعت نگاه کردم ساعت 6 بود مهمونی ساعت 9 بود رفتم حموم اومدم بیرون خودمو میکاپ کردم و لباس پوشیدم ساعت 8:30 بود رفتم سوار ماشین شدم و حرکت کردم ____________ وقتی رسیدم کوک هم بود با عصبانیت داشت نگاهم میکردم رفتم پیش ته و یونا ته: واو چه مادمازل زیبایی یونا: آره. خیلی ناز و کیوت و همینطور هات شدی ا/ت: ممنون یونا: حتماً باز اینطوری لباس پوشیدی که حرص کوک رو دراری ا/ت: زدی تو خال ته: بیچاره کوک از قیافش معلومه عصبانیه دختر تو مرض داری ها ا/ت: حیح می‌دونم ته: زهرمار می‌دونم آهنگ پلی شد ته: او چه آهنگ زیبایی مادمازل یونا افتخار میدی یونا: البته داداش گلم یونا و ته رفتن شروع کردن رقصیدن دیدم کوک داره میاد سمتم کوک: افتخار میدی لیدی گفتم اگه قبول نکنم زشت میشه جلو مردُم برای همین قبول کردم دستمو کشید منو تو بغلش گرفت دستای گرمشو گذاشت روی کمرم منم دستام رو روی شونه هاش گذاشتم کوک: خیلی خوشگل شدی بیبی گرل ا/ت: ممنون دلم برای اینطور حرف زدناش تنگ شده بود کوک: چرا انقدر لباست بازه؟ ا/ت: به تو ربطی نداره کوک: چرا خیلیم رب..... آهنگ قطع شد رفتی سر میز وایسادی ته: چه خوب میرقصیدید یونا: آره فک کنم هنوزم دوست داره ا/ت: چی نه بابا چه دوست داشتنی فقط احساساتی شده همین یونا: تو چی هنوز دوسش داری؟ ا/ت: آره (کوک پا گوش وایساده و اینکه کوک هنوز هم ا/ت رو دوس داره) ته: الهی من فدات بشم اگه اون دوست داشت این چند سال بیکار نمیموند و ترو به دست می‌آورد یونا: ولی من مطمئنم کوک هنوز هم دوسش داره آخه هر بار ا/ت رو با لباس باز میبینه عصبانی میشه ا/ت: جدی من اینطوری فک نمیکنم ولی نمی‌دونم چرا هر روز عشقم بهش بیشتر میشه یونا: کیوتک -------------------- (پرش زمانی فردا) آماده شدم رفتم سمت خونه آقای جئون مهمونی که تموم شد اومدم خونه لباس عوض کردم چون کسی نبود یه لباس راحتی پوشیدم دیدم یهو زنگ درو زدن یعنی کیه این نصف شب؟ درو باز کردم جونگ کوک بود خواستم درو ببندم که پاشو گذاشت لای در اومد تو و درو بست ا/ت: تو اینجا چیکار می‌کنی چرا اومدی؟ ببخشید دیر شد وقت نداشتم امتحانا شروع شده داشتم به درسام نگا میکردم:(( لایک؟؟؟؟کامنت؟؟؟؟فالو؟؟؟؟ فالو=فالو
2 سال پیش در تاریخ 1401/02/09 منتشر شده است.
856 بـار بازدید شده
... بیشتر