انیمه ماجراجویی دیجیمون ۲۰۲۰ Digimon adventure قسمت ۳۳

SatukoXSD
SatukoXSD
4.4 هزار بار بازدید - 4 سال پیش - سلام به همگی حالتون چطوره؟
سلام به همگی حالتون چطوره؟ ...من تایچی یاگامی هستم . توی این قسمت ما به گودال بزرگی میرسیم...در مرکز اون گودال... الماس سیاهی بود.و اطراف اون رو تاریکی گرفته بود... من با دوربینم به دور نگاه کردم... ناگهان توی آسمون اسمال نایتومون و هیکاری رو دیدم... خیلی شوکه شدم ..و از کوبوندومون پیاده شدم و به سمت هیکاری دویدم...الماسی که اسکال نایتومون داشت انگار داشت تمام تاریکی ها رو جذب می کرد...همچنین اون الماس بزرگ مرکز گودال!...اسکال نایتومون همینطور داشت هیکاری رو کنترل میکرد... و بخشی از روح درون خودش رو به هیکاری داد..نه شاید باید بگم بخشی از نیروی الماسی رو که جذب کرده بود به هیکاری داد...اون نیروی تاریکی...اما چرا ؟! چرا هیکاری؟!(از اونور هم اسکال نایتومون به دارک نایتومون تبدیل شد) .. همینطور که شوکه بودم آگامون به من روحیه داد و گفت ما میتونیم هیکاری رو نجات بدیم.... من و گریمون به سمت هیکاری و دارم نایتومون به راه افتادیم... اما دارم نایتومون با قدرت بهمون حمله می کرد... اما سورا و تاکرو و دیجیموناشون ما رو پشتیبانی کردن . دارک نایتومون دروازه ای رو باز کرد که توش خیلی تاریک بود و هیکاری به داخل اون دروازه رفت. من داشتم بهش می‌رسیدم ... میخواستم دستشو بگیرم..میخواستم خواهرمو نجات بدم.. فقط یه ذره مونده بود! فقط یه ذره...اما همکاری ازم دور شد و بهم لبخند زد و بعدش توی دروازه رفت و دروازه بسته شد...دیگه نمی تونستم هیکاری رو ببینم... هر لحظه داشتم عصبانی تر می شدم .. ممکن بود دوباره کنترل خودمو از دست بدم... ممکن بود اتفاقی که برام توی نبرد با دویمون افتاد برام بیفته...اما این دفعه بخاطر هیکاری نه! نمی خوام اون اتفاق بیفته... من و متال گریمون همینطور به راهمون ادامه دادیم (توی این لحظات دارم نایتومون هم همینطور داشت تاریکی جذب می کرد و بزرگ تر می شد!) اما همینطور شکست می خوردیم.. ناگهان یه نوری توی قلبم پیدا شد... و داشت بهم می گفت هیکاری زنده است و تو پیداست می کنی [: هیکاری بیهوش بود و بلاخره بهوش اومد... به اطرافش نگاه کرد ... اطرافش پر از تاریکی بود...اما در میان اون همه تاریکی یه نوری بود که داشت می درخشید.. خیلی نورانی بود.. اما انگار اون نور منتظر یه چیزی بود... هیکاری به سمتش حرکت کرد اما تاریکی همش جلوشو می گرفت اما هیکاری تسلیم نمی شد و ادامه میداد! مهم نبود براش چقدر سخته...هیکاری به اون نور گفت:«من اینجام...می دونم منتظر بودی... من همیشه باهات هستم ...پس..» هیکاری و اون نور دست در دست هم دادن و ] توی همین لحظه نور دوران قلبم روشن شد و وار گریمون پدیدار شد. من سوار بر وار گریمون به سمت دارک نایتومون حرکت کردیم.... وار گریمون قلب پر از تاریکی دارم نایتومون رو شکست . پس اون دروازه ای که هیکاری توش رفت به قلب دارم نایتومون منتهی می شد..!! و من بلاخره بعد تلاش ها.. هیکاری رو پیدا کردم...نور خودم رو... درسته... ما هیچوقت هم دیگه رو رها نمی کنیم... ما همیشه به هم متصلیم .. مهم نیس چقدر دور باشیم... مهم نیس هیکاری که داشت توسط اسمال نایتومون کنترل می شد من رو رها کرد....مهم اینه هیکاری واقعی هیچوقت این کارا رو نمیکنه.. . منم اینو میدونم و بهش ایمان دارم...**در همین لحظه تاجی به رنگ صورتی ظاهر شد که اسمش نور بود** و ما تونستیم دومین دیجیمون مقدس که شریک خواهر کوچولوم هیکاری بود رو پیدا کنیم... اسم اون ::تیلمون::
4 سال پیش در تاریخ 1399/11/05 منتشر شده است.
4,456 بـار بازدید شده
... بیشتر