میراکلس ، ماجراجویی در پاریس فصل ۲ قسمت ۲ ملکه تصویر

VIPER : LEGEND KILLER
VIPER : LEGEND KILLER
87 بار بازدید - 2 ماه پیش - امشب در اولین قسمت در
امشب در اولین قسمت در برنامه رو در رو همراه با نادیا شاماک شانس مصاحبه زنده با دختر کفشدوزکی و گربه سیاه رو داریم ، قراره اطلاعات دسته اول و داغ رو از ابرقهرمان های مورد علاقمون اشکار کنن ، تیکی گفت اطلاعات دسته اول و داغ ؟ مرینت گفت باورت میشه تیکی ؟ یه برنامه ویژه 1 ساعته فقط در مورد من و گربه سیاه خیلی هیجان انگیزه نه ؟ تیکی گفت مرینت تو یه ابرقهرمانی نه یه ابرستاره هویتت باید مخفی بمونه تا از خودت در برابر ارباب شرارت و تبهکاراش محافظت کنی ، مرینت گفت نگران نباش فقط برای این قبول کردم که مردم پاریس بدونن من و گربه سیاه هر کاری در توانمون باشه انجام میدیم و تا اونا در امنیت باشن ، تیکی گفت فقط امشب مواظب باش باشه ؟ مرینت گفت امشب ؟ امشب که قراره بچه داری کنم برنامه فردا شبه ، نادیا شاماک میگه فراموش نکنید امشب زنده رو در رو با دختر کفشدوزکی و گربه سیاه ، تیکی میگه برای همینه که امشب باید بچه داری کنی ، مانون اومد و مرینت رو بغل کرد ، مرینت میگه خانم شاماک من همین الان تبلیغتونو برای برنامه امشب دیدم ، نادیا میگه ببخشید من داره دیرم میشه ممنون که مراقب مانون هستی یه مقدار چیز براش این تو گزاشتم خیلی خوشحالم که امشب وقتت آزاد بود ، مرینت میگه آره امشب برنامه دیگه نداشتم هیچی ، نادیا میگه خیلی برای این مصاحبه زحمت کشیدم باید همه مردم پاریس نگاهشون به برنامه ام باشه عزیزم امشب اجازه داری با مرینت تلوزیون نگاه کنی ، مانون میگه هورا مامانم میزاره امشب تلوزیون ببینم ، مرینت گفت مطمئنم به خوبی از پسش بر میاین ما که از الان بیننده تونیم ، نادیا گفت برام آرزوی موفقیت کنید به دوستاتم بگو ببینن ، مرینت گفت حتما ، مرینت به آلیا زنگ زد ، گربه سیاه اومد ، نادیا گفت تو از کجا اومدی تو ؟ گربه سیاه گفت از در مخفی ستاره های معروف ، میبینم که کفشدوز بانو هنوز نیومده ، نادیا گفت فکر کردم باهم میاین ، گربه سیاه گفت دوست داری یه رازیو بدونی ؟ نادیا سر تکون میده و گربه سیاه میگه من عاشق این شکلاتام ، هارلی گفت این همون اطلاعات دسته اول و داغه که قولشو داده بودی ؟ نادیا میگه نه البته که نه ، هارلی میگه تو که قوانینو میدونی ساعت اوج بیننده بهترین اطلاعاتو لازم داره ، گربه سیاه به دختر کفشدوزکی زنگ میزنه و میگه شرمنده گوشیو بر نمیداره ، خب دوستان ، اینم از خلاصه داستان
2 ماه پیش در تاریخ 1403/03/27 منتشر شده است.
87 بـار بازدید شده
... بیشتر