دوست داشتم به جای این کاخ، جلسه در مسجد بود! سید محمود طالقانی
184 بار بازدید -
12 ماه پیش
-
از آخرین زندان که آزاد
از آخرین زندان که آزاد شد (آبان 1357) یه نگاه به ریش و موی سفیدش انداخت و تصمیم گرفت مدتی رو به خاطر کهولت سن و ضعف قوای جسمی و روحی، استراحت کنه.
اما وقتی نامه امام از پاریس رسید، دیگه تصمیم بی تصمیم. حرف امام براش حجت بود. امام به حمایت و هدایت انقلابیون توصیه کرد و البته جدا از این نامه، مردم هم از ایشون انتظار داشتن، پس استراحت هم بی استراحت. اما طالقانی یه چیز دیگه رو هم فهمیده بود، خودش میگفت:
«من فکر کردم که چرا رژیم، ما را آزاد کرد و حال آنکه آزادی ما، مبارزه را تشدید خواهد کرد و با بررسی اوضاع و احوال انقلاب، به این نتیجه رسیدم که عوامل دربار و ساواک میخواهند من را در برابر رهبریِ امام، علم نموده و به قطبی در برابر ایشان تبدیل کنند.» اون موها توی آسیاب سفید نشده بودن.
در سالهای بعد از انقلاب هم با تمام گروههای سیاسی، مثل یه پدر رفتار کرد. سعی در حل بحرانهای کردستان و ترکمن صحرا داشت تا ایران و انقلاب مردم، آسیبی نبینه.
هر کی پرسید طالقانی کی بود، بهش بگید همون کسی که وقتی از دنیا رفت، امام خمینی گفت که من انتظار نداشتم که خودم بمونم و دوستانم رو یکی یکی از دست بدم. داغ طالقانی سنگین بود:
«آقای طالقانی یک عمر در جهاد و روشنگری و ارشاد گذراند. او شخصیتی بود که از حبسی به حبس و از رنجی به رنج دیگر در رفت و آمد بود و هیچ گاه در جهاد بزرگ خود سستی و سردی نداشت. من انتظار نداشتم که بمانم و دوستان عزیز و پرارج خودم را، یکی پس از دیگری از دست بدهم. او برای اسلام به منزله حضرت ابوذر بود، زبان گویای او چون شمشیر مالک اشتر برّنده بود و کوبنده، مرگ او زودرس بود و عمر او با برکت.»
روحشون شاد
12 ماه پیش
در تاریخ 1402/06/19 منتشر شده
است.
184
بـار بازدید شده