پادشاهی که طرح ظلم افکند - گلستان سعدی - حسین حدیثی

حسین حدیثی
حسین حدیثی
57 بار بازدید - 4 سال پیش - يکی از ملوک دست به
يکی از ملوک دست به مال رعيت دراز کرده بود و جور و اذيت آغاز کرده، تا بهجايی که خلق به جهان برفتند و از جورش راه غربت گرفتند. چون رعيت کم شد، ولايت نقصان پذيرفت و خزانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند. هر كه فريادرس روز مصيبت خواهد گو در ايام سلامت به جوانمردى كوش بندهی حلقه به گوش از ننوازى برود لطف كن لطف كه بيگانه شود حلقه به گوش باری وزير ملک را پرسيد: ای ملک چو گرد آمدن خلقی موجب پادشاهىست تو مر خلق را پريشان برای چه می کنی مگر سر پادشاهی کردن نداری؟ همان به كه لشكر به جان پرورى كه سلطان به لشكر كند سرورى ملک گفت: موجب گردآمدن سپاه و رعيت چه باشد؟ گفت: پادشاه را کرم بايد تا برو گرد آيند و رحمت تا در پناه دولتش ايمن نشينند و تو را اين هر دو نيست. نكند جور پيشه سلطانى كه نيايد ز گرگ چوپانى پادشاهى كه طرح ظلم افكند پاى ديوار ملك خويش بكند ملک را پند وزير موافق طبع مخالف نيامد. روی ازين سخن درهم کشيد و به زندانش فرستاد. بسی برنيامد که قومی که از دست تطاول او بجان آمده بودند و پريشان شده، بر ايشان گرد آمدند و تقويت کردند تا ملک از تصرف اين بدر رفت و بر آنان مقرر شد. پادشاهى كو روا دارد ستم بر زير دست دوستدارش روز سختى دشمن زورآور است با رعيت صلح كن وز جنگ خصم ايمن نشين زانكه شاهنشاه عادل را رعيت لشكر است
4 سال پیش در تاریخ 1399/10/12 منتشر شده است.
57 بـار بازدید شده
... بیشتر