سریال معصومیت قسمت ۶

نیما افشارنادری
نیما افشارنادری
5.2 هزار بار بازدید - 3 سال پیش - Açıklama سریال معصومیت قسمت 6
Açıklama سریال معصومیت قسمت 6 Meshki Turkido22 görüntüleme8 Kas 2021 سریال معصومیت قسمت 6 دوبله فارسی آدرس کانال یوتیوب مشکی‌مدیا https://www.seevid.ir/c/MeshkiMedia آدرس کانال مشکی کاناپه https://www.seevid.ir/c/MeshkiKanap... آدرس کانال یوتیوب مشکی ترکی https://www.seevid.ir/c/MeshkiTurki آدرس کانال یوتیوب مشکی ترکیدو https://www.seevid.ir/c/MeshkiTurkido آدرس کانال مشکی ترکیسه https://www.seevid.ir/fa/result?ytch=UC_bp... آدرس کانال مشکی ترکی4 https://www.seevid.ir/c/MeshkiTurki... آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/MeshkiGemTV داستان قسمت آخر سریال حکیم‌اوغلو. آتش و ایپک عروسی می‌کنند؟ https://youtu.be/FGVD7xRg-9o داستان قسمت آخر سریال دکتر معجزه‌گر. علی و نازلی عروسی می‌کنند. https://youtu.be/nmfEuNAJPyw داستان قسمت آخر سریال عشق از نو. بچه فاتح و زینب زنده می‌ماند؟ https://youtu.be/q3GItVplB94 ایرم الا را به رستوران شیکی می برد. بعد از کمی صحبت ایرم می گوید: «تو تو زندگی ایلکر نیستی. مثلا ماه پیش سرما خورده بود. تو کجا بودی؟ من پیشش بودم و بهش سوپ میدادم! تو روز تولدش من پیشش بودم. تو سلامتی و روزای خوب و بد فقط من کنارشم نه تو! اینو بفهم. » الا چشمانش پر از اشک می شود و با نفرت می گوید: «هستی جرئت حقیقت بازی کنیم؟ میخوای فقط با یه زنگ بفهمی که این داستان، داستان کیه؟ » و گوشی را برمیدارد تا به ایلکر زنگ بزند که ایرم می گوید: «این زنگ نزن. من کار بهتری کردم و گفتم ایلکر بیاد اینجا! » الا جا می خورد. همان موقع ایلکر جلو می رود و کنار ایرم می نشیند. ایرم به زندان و دیدن ایلکر می رود و او را در آغوش می گیرد. اما بعد سیلی محکمی به او میزند و می گوید: «الان باید تو ماه عسلمون بودیم اگه تو اون دخترو وارد زندگیمون نمیکردی... فقط بهم راستشو بگو ایلکر. تو کاری به اون دختر کردی؟ » ایلکر او را نوازش می کند و می گوید: «تو چشام نگاه کن و تو بگو. چی میبینی؟ » ایرم او را می بوسد... پلیس از بهار می خواهد به کلانتری بیاید و عکس های لخت و شهوت انگیزی که الا از خودش برای ایلکر فرستاده را نشان او میدهد. بهار ناباورانه به عکس ها خیره می شود و زیرلب می گوید: «این دختر من نمیتونه باشه... » پلیس به او می گوید: «اما پیام ها همه یه طرفه بوده. جوابی از ایلکر نیست. پیام ها حذف شده.احتمال این که دخترتون گوشی دیگه ای داشته باشه هست.. » بهار با بغض می گوید: «اگه بود من میدیدم. یعنی انقدر از دخترم غافل شدم؟ » تیمور شب را با بانو گذرانده. او به خاطر دخترش عذاب وجدان دارد. چند روز پیش اسماعیل که از همکاری بانو و هاله خبردار شده بوده او را سرزنش می کند که باید تمام تلاشش در راستای اعتبار شرکت باشد. به همین خاطر هم بانو تیمور را راضی می کند تا استعفا نامه اش را امضا کند. این خبر وقتی همه جا پخش می شود، هاله با عصبانیت به اسماعیل می گوید: «کار خودتو کردی نه؟ ما میخواستیم از این فرصت تو دادگاه استفاده کنیم که وقتی ایلکر متهم به کتک زدن اون دختره، چرا باباش هنوز استخدام شرکت ایلگازه! اما تو همه چیزو خراب کردی! » اسماعیل می گوید: «تا وقتی اون مرد استخدام شرکت ما بود، اسم شرکت از تیتر اول خبرها کنار نمیرفت. به اندازه ی کافی به شرکت خدشه وارد شده! » الا در رستوران با چشمان پر از اشک رو به ایلکر می گوید: «این داستان رو بیشتر از این کش ندیم عشقم. رو در شیم تموم شه بره. تو در حق این دختر خوبی نمیکنی بدی میکنی. در حق اونم داره بی انصافی میشه نمیبینی؟! بذاریم هرچی میخواد بشه. » ایلکر قیافه اش را متعجب می کند و می گوید: «تو به درمان نیاز داری! تو بیماری! من نمیدونم چه رفتاری باهات داشتم که فکر میکنی عاشقت شدم. اما این عشق یه طرفه ست. تو مارو تو ذهنت خلق کردی نه چیز دیگه! » الا که شوکه شده شروع به خنده های هیستیریک میکند و بعد هم میز را به هم می ریزد و با عصبانیت رو به ایلکر فریاد میزند: «صبر کن و ببین من دیگه چه کارهایی میکنم! نابودت میکنم. » بعد از چند روز که الا به هوش امده، او را روی ویلچر به دادگاه می برند. ایلکر با دیدن او چشم از او برنمیدارد. وکیل ایلکر بلند می شود و می گوید: «من اومدم تا داستان واقعی الا یوکسل رو تعریف کنم. چون گاهی هیچی اونطور که دیده میشه نیست
3 سال پیش در تاریخ 1400/08/18 منتشر شده است.
5,230 بـار بازدید شده
... بیشتر