پارت ۱۵ رمان دلبر موفرفری

mohsen hoany
mohsen hoany
309 بار بازدید - 3 سال پیش - پارت۱۵: به نام خدای دلبریاش
پارت۱۵: به نام خدای دلبریاش زیاد طول نکشید که بچه ها هم حاضر شدن و رفتیم تو راه آهنگ بی‌قرارم محسن رو پلی کردم و خودم هم شروع کردم همراهش خوندن ماشین رو پارک کردن و رفتیم داخل رستوران پارسا:میگم پونه من:ها پارسا:پونههه من:چته زرتو بزن پارسا: ببخشید توهین کردم من:.... پارسا: ببخشید دیگه معزرت میخوام من:یادم نمیاد پارسا:لوس نکن خودتو همون که توهین کردم به محسن ابراهیم زاده معزرت میخوام اشتباه کردم میبخشی؟ من: ببینم چی میشه حواسم پرت پارلا شد که محو سینا شده بود یعنی نگاهشون بهمون که دیدم ترکیدم من:خخخخخخخخخخ وای دلم خخخخخ پارلا که فهمید به اون میخندم پارلا:زهر مار اسکل من:وای خخخخخخخخ پارلا خخخخخ پارلا:آقا نیما میشه بیای این پونه رو بگیری از دستش خلاص شیم اخمام رفت توهم جعبه دستمال کاغذی که دم دستم بود و پرت کردم سمت پارلا که بیشخصیت جاخالی داد صاف خورد تو صورت گارسون بدبختی که پشت سرش بود کل رستوران غش کرده بودن منم مونده بودم خجالت بکشم یا بخندم بنابر این گزینه دو رو انتخاب کردم و تا میتونستم خندیدم خلاصه یه گارسون دیگه اومد سفارش های مارو گرفت و رفت به درخواست بچه ها رفتیم پارک بعد کلی بازی تصمیم گرفتیم برگردیم برگشتیم سهیل:نیما جان امشب بمون پیش ما نرو خونه پارسا:اره نیما جان داداش نرو امشبو بمون نیما:خیلی ممنون امشبو میرم خونه فردا بر میگردم پیشتون یا ابالفضل یعنی باید من فردا هم قیافه نحس این پسر رو تحمل کنم ادامه دارد.... عشقا اگه رمانو دوسداشتید لایک و کامنت یادتون نره عاشق ماشقتونم
3 سال پیش در تاریخ 1400/10/06 منتشر شده است.
309 بـار بازدید شده
... بیشتر