صدای داداشم): | بمرید از خنده! | برای دانستن داستان به کپشن مراجعه نمایید!
53 بار بازدید -
2 هفته پیش
-
خب…
داستان از این قراره
خب…
داستان از این قراره ک داداش من گاد یوتیوب هست(۴ سالشه)
و عاشق وید های رکسو_باب اسفنجی ترسناک(رکسو آپاراتر هستش)
و خب به اهنگ های یوتیوب و مسخره بازی های رکسو (من هیتر نیستم) خعلی علاقه داره و…خلاصه):
من یه روز جناب حاج آقا رو بردم آرایشگاه (صاحبش با بابام دوست بود!)
بعدنرسیده حاج آقا نشست و گفت زود واسم آب بیار(انگار نوکرشه -_-)
بعد ک آبو تموم کرد مرده گفت : بازم میخوای؟! رایان گفت: نوچ!
بعدا ک در اومدیم و رفتنی خونه من بهش گفتم: واو چ جذاب شدی سلطاااااااان!
از وقتی هم ک اومده هر کی ازش میپرسه اسمت چیه ؛ میگه:مرد عنکبوتی…نه نه نه ببخشید سلطان جهان.
و این هم از داستانXD
2 هفته پیش
در تاریخ 1403/06/27 منتشر شده
است.
53
بـار بازدید شده