p.t.h
44 بار بازدید -
2 سال پیش
-
یه سلول به اسمِ اتاق
یه سلول به اسمِ اتاق و هم سلولی هایی همچون کتاب و موبایل یه بند به اسمِ خونه و هم بندی هایی به اسمِ خونواده عناصُرِ تشکیل دهنده ی زندانی به اسمِ زندگی هستند و قاضی ای که هیچوقت دیده نشد...میدونی این روزا زندگی خیلی برام تکراریه یه بخشی از وجودم میخواد زندگی کنه، میخواد تلاش کنه، میخواد کم نیاره، میخواد خوش بین باشه، انرژی مثبت بده، قشنگیارو ببینه. ولی یه بخشی از وجودمم میخواد نباشه، میخواد بهم ثابت کنه همه تلاشام بیهودست، تهش هیچی نیست، تهش پوچه، تهش خالیه، همه چی تاریکه. بعضی وقتا زور یکی به اون یکی میرسه بعضی وقتام زور اون یکی، منم گیر کردم این وسط، نمیدونم واقعا حالم خوبه یا نه... اما حس میکنم باختم از اون باختا که آدمو زمين ميزنه.از اون باختا که قهرمانا بعدش دركل كناره گيری ميكنن از اون باختا كه بعدش كسه ديگه جايزه رو ميبره از اون باختا كه آدمو نابود ميكنه.يه وقتايي يه جوريه انگار اين زندگي از منو تو قوي تره.ميفهمي چي ميگم؟انگار تو وايميسي يه طرف، كل دنيا و نميشه هاش هم وايميسن يه طرف ديگه...وهر بارم می گی دیگه بدتر از این نمیشه دنیا اروم زیپشو میکشه پایین تا دوباره....
همه مون شدیم پره درد،دردی که به مویرگهایمان رسیده اما هنوز لبخند میزنیم...اما چرا و به چه امید،امید،هنوزم میشه داشت امید؟یه نفر خیلی قشنگ جوابشو داد گفت وَقتیکهِنابیناها عـٰاشقمیشَوند
بدونِ دیدنتَصویریازعـِشقِشان...
وقتیکهناشنوایان
عـٰاشِقمیشَوَندبدوناینکهِ
هَرگز«دوسِتدارَم»راشَنیدهباشَند،
میتوانفهمید
عشقچیزیستفراترازآنکهِ میبینیمومیشنویــم....(گرفتی چی شد)
آره عشق تنها کلیدیه که میشه باهاش درای پیش رو رو باز کرد..
اما چه جوری میشه عشقو به وجود آورد...
باید بخشید!
باید خودمان را برای تمام حماقتها، انتخابهای تلخ و برای تمام بدیهایی که انجام دادهایم ببخشیم...
بخشش که آغاز شود، ادامه ی جاده دیده میشود. جادهای که هنوز مسافرش هستیم و هنوز ادامه دارد... بار گناه را که بر زمین بگذاریم، قدمهایمان سبکتر میشود…
اون وقته که کم کم شروع به شکلگیری میکنه که باید حسش کنی...
2 سال پیش
در تاریخ 1401/04/31 منتشر شده
است.
44
بـار بازدید شده