قلب یک هیولا (کوک جین)

asena (حمایت نمیکنید⁦⁦T_T
asena (حمایت نمیکنید⁦⁦T_T
49 بار بازدید - پارسال - راستش رمانش خیلی زیاده حتی
راستش رمانش خیلی زیاده حتی خود نویسنده هم ۳ سال طول کشید تا آپلودش کرد پس همایت کنین هنوز نصف یک پارتم نزاشتمه __________ میدونستی مادرم مریضه و کاری کردی آواره ی خیابونا شیم،گذاشتی مادرم تو سرمای زمستون تو خیابون بمیره! وقتی بابام دید چاره ای نداره و اومد پیشت التماس کنه تا نظرت عوض شه اونقدر عوضی بودی که با برادر خونیت مثل یه سگ رفتار کردی!بابام از دست کارای تو دق کرد عوضی!فقط بهم بگو چرا؟چرا با ما اینکارو کردی؟مگه باهات چیکار کرده بودیم که به خونمون تشنه بودی؟؟؟" با اون همه دادی که کشیده بودم انرژیم تموم شده بود.بی حال روی زمین ولو شدم و با چشمایی که از درد و عصبانیت دودو میزدن منتظر به عموم چشم دوختم. مکث کوتاهی کرد اما بعد پوزخند زد و روی صندلیش نشست. -"باشه.حالا که تا چند دقیقه ی دیگه قراره برای همیشه از شرت خلاص شم بذار بهت بگم.دلیلش سادست.تو یه جمله خلاصه میشه:از پدرت متنفر بودم." پای راستشو رو اون پاش انداخت و دست به سینه بهم زل زد.نگاهش تغییر کرده بود.زشت تر و ترسناک تر از همیشه بود. -"با اینکه من پسر ارشد خانواده بودم این پدر تو بود که بیشترین توجه‌و محبت رو از جانب پدرم میگرفت.من جانشینش بودم اما اون همه چیزشو در اختیار پدر تو میذاشت.بیست ساله بودم که فهمیدم قصدش چیه.از اولم نمیخواست من جانشینش باشم.اون پیرمرد لعنتی میخواست ارث و میراثشو فقط برای پدر تو بذاره.چرا؟ چون به نظرش من بی عرضه و بی لیاقت بودم.چون برخلاف پدر تو چشمای‌من از حرص برای پول کور شده بود.احمق بود.نمیدید چطور برادرم مثل یه سگ جلوش دمشو تکون میداد.پدرم از محبتش به اون پسر کور شده بود.به خیال خودم فکر میکردم اگر تلاشمو بیشتر کنم میتونم محبتشو بدست بیارم.سخت تر و سخت تر کار کردم اما فایده ای نداشت.روزی که خبر ازدواج برادر کوچیک ترم پخش شد روزی بود که رسما نابود شدم. داشت با زنی ازدواج میکرد که من عاشقش بودم.داشت با زنی ازدواج میکرد که به من قول ازدواج داده بود.اون موقع بود که قسم خوردم انتقاممو از هردوشون بگیرم." سر جام خشک شده بودم.چی می شنیدم؟اون عاشق مادرم بود؟به خاطر همین این‌همه بلا سرمون آورد؟تا بتونه انتقام بگیره؟ بی توجه به وضعیت من ادامه داد: -"اولین قدم خلاص شدن از شر پدرم بود.کار خاصی لازم نبود.فقط یه جا به جایی داروهاش کافی بود که بره به درک چشمام درست شد
پارسال در تاریخ 1402/03/15 منتشر شده است.
49 بـار بازدید شده
... بیشتر