کلیپ رمان عاشقانه عزیز | انتشارات نیستان | به قلم سعید نجفی | موشن گرافی

263 بار بازدید - 3 سال پیش - «عزیز» نویسنده : سعید نجفی
«عزیز» نویسنده : سعید نجفی ناشر: کتاب نیستان، چاپ اول 1400 252 صفحه، 67000 تومان **** شاه نشین خاطرات دفتر خیالم، آنهایی ست که در خانه مادربزرگم رقم خورده است. خاطراتی جاندار و پرررنگ و پویا! از آنهایی که لبخند را مهمان لبت می‌کند و کامت را شیرین و حالت را خوش! مادر بزرگی که لبخندش منتظر شمارش عکاس نبود. لبخند جزء لاینفک حیاطش بود. برای مهربانیهاش، چرتکه نمی انداخت. لطفش بی حساب و کتاب بود. مادر بزرگم اهل بوتاکس نبود. اما صورتش همچون ضمیرش صاف بود. نه که چین و چروک نداشت. مگر می‌شود غمخوار عده ای بود و پیر روزگار نشد. صورتش چین های ریز و درشت از بازی روزگار زیاد داشت. ولی مهربانیش، همه را پوشانده بود. من که خدا شاهد است، فقط دستهای بخشنده و لبخند ملیح و زلف آویخته و گیس حنابسته اش را به یاد دارم. خطوط چهره اش را نه! ولی تجربه هایش را چرا! او در من زندگی می‌ کند! گاهی ، شعرهایی که می‌خواند، زمزمه می‌کنم و انگار می‌بینمش، که سحر، سر سجاده نشسته ، آیینه ساده گرد کوچکش را درآورده، و چند تار مویی که از مقنعه بیرون افتاده را، با حوصله، به داخل هدایت می‌کند و لبخندی به من می‌زند و دعاگونه می‌گوید: خدا حاجت دلتو برآورده کنه! دعایش این بار نیز مانند همیشه گرفت. من به حاجت آنروز دلم رسیدم. ولی، ایکاش بود و برای بقیه خواسته هایم هم دعا می‌کرد. گرچه می‌ دانم هست! آه که چقدر جایش خالیست. . . . عزیز را نوشتم، که به جوانها بگویم، قدر سالمندان را بدانند. به بزرگترها بگویم با جوانها نجنگند و بسازند و بخودم، یادآوری کنم، که چقدر دلم برای مادربزرگی که حالا فقط یاد و خاطراتش مانده، تنگ شده است. . . . نوشتم تا بگویم گاهی تقدیر بر خلاف برنامه ای که برای خود ترسیم نموده ایم همچون مهمان ناخوانده وارد می‌ شود. در این مواقع نباید بی تابی نمود و البته که بی فایده است. بلکه باید با شکیبایی با آن مواجه شد و اگر قابل حلّ است هنرمندانه حلّش کرد و اگر نیست با صبر تحملش نمود که عزیز اینگونه بود. نوشتم که بگویم اگر در روابط از حدّ و مرز ها به بهانه عشق و عاشقی عبور کردیم بدانیم این عشق پایدار نمی ماند. در ضمن داستان به اهمیت و نقش راستی و درستی در سرنوشت، به ویژه زندگی مشترک پرداخته ام. و به این نکته اشاره کرده ام که اگر حرفها با چاشنی مهر همراه شود در ذهن و قلب دیگران حک می‌ شود و ماندگار می‌ گردد. از روی علاقه شخصی و باز براساس همان خاطراتی که شرح دادم، روی برپایی مراسمات مذهبی و رسوم آیینی همچون برپایی روضه و نذری خانگی تاکید و تکیه کرده ام. چون خیر و برکت این آیین را، سالها از نزدیک دیده و عمیقاً لمس کرده ام. رد پای نذر را بنابر رشته تحصیلی و تحقیقاتم، در فرق و ادیان مختلف دیده ام و بعضی اَشکالش را می‌ پسندم. نذر غرس نهال را بسیار دوست دارم و زیاد کاشته ام. اما داستان نذری های خانگی چیز دیگری ست. نه به خاطر عطر و طعم غذایش که با همه جا فرق دارد. البته که دارد. اما شک ندارم، جرقه های آتش زیر دیگ نذری عزیزم بود که به دلم سرایت کرد و من را، به مجالس و محافل اهل بیت ، گره زد. همیشه کارش گره گشایی بود. اما از صمیم قلب دعا می‌کرد، این گره هیچ وقت وا نشود. کاش وا نشود. . . . عزیز من پنج سالی ست که این سرا را ترک کرده. ولی در قلب من، و همه کسانی که طعم مهربانیش را چشیده اند، زندگی می‌کند. این رمان شباهت زیادی به زندگی مادربزرگم ندارد. اما عزیز در آن حضور دارد. عاشقانه هایی ست که در سایه تجربیات یک پیرزن خوش مشرب، پا می‌گیرد و شکوفه می‌دهد. انگیزه نوشتنش، یادآوری وجود ارزشمند بزرگترها و نقش محوری و مهم آن هاست. بنا به تجربیاتی که طی گذر از دوران جوانی، به واسطه حضور همیشگی، در موسسه فرهنگی _ مذهبی که با دوستان اداره می‌کنیم و در کنار قشر جوان و نوجوان به دست آمده فهمیدم، یکی از بدترین اتفاقاتی که در یک جامعه رقم می‌ خورد، شکاف بین نسلهاست. مشکلی که سبب می‌شود، نسل گذشته به جوان و نوجوان ناامیدانه بنگرد و نسل جدید به بزرگترها، گاهی نگاه تمسخرآمیز داشته باشد. نمی دانم این شکاف مختص جامعه ماست یا در همه جای دهکده جهانی اوضاع به همین منوال است. اما شک ندارم، همانطور که هر سازه، برای دوام و بقا، محتاج پی و بنیان قویست، ساختن جامعه ای سالم هم، با حذف حضور قشر سالمند در خانواده ممکن نیست. عزیزِ داستان ما، به نوعی حلقه وصل است و خط مشی خودش را دارد. گوشِ خوبی برای شنیدن دارد. مستقیم نصیحت نمیکند. ولی بی تفاوت نیست و تلنگرهایی که می‌زند، نکته سنجانه و راهگشاست. . .
3 سال پیش در تاریخ 1400/10/23 منتشر شده است.
263 بـار بازدید شده
... بیشتر