فیک جونگکوک پارت ۳ (کپشن) گزارش ندید

456 بار بازدید - 3 سال پیش - امیدوارم خوشتون بیاد لطفا لایکو
امیدوارم خوشتون بیاد لطفا لایکو فالو کنید فالو = فالو لایک کنید لطفا حمایتم کنید و توی کامنتا نظرتونو بهم بگید ممنونم لاوا دادن سعی کردم ذهنمو مترکز کنم سر کلاس کلی همش فکرم پیش فیلیکس بود که ایندفعه چجوری میخواد دخلمو بیاره خداایاااا غلط کردم توی همین فکرا بودم که با صدای نامجون به خودم اومدم خسته نباشید بچه ها برای جلسه ی بعد این سوال هارو حل کنید همه گفتیم چشم زنگ تفریح بود داشتم میرفتم پیش بقیه ی یهو کای اومد جلوم گفت ببین ا/ت مقدمه چینی نمیکنم دور و بر اون پسره نمیگردی فهمیدی گفتم اونوقت شما چیکاره باشی که به حرفت گوش بدم قبل از اینکه کار کنه فرار کردم پیش لیسا و یوری جونگکوک هم اومد*** آخیییش کلاس تموم شد رفتم بیرون فیلیکس مثل همیشه منتظرم بود با دیدنش استرس گرفتم رفتم سمتش گفت سلام گفتم سلام داداشی گفت خوبی چه خبرا گفتم آره هیچ گفت مطمئنی خوبی قیافت ی چی دیگه میگه گفتم نه نه خوبم ذهنم درگیر کای بود رفتیم خونه تکلیف های زبانمو حل کردم حوصلم سر میرفت رفتم هال گفتم داداشی گفت هوم گفتم حوصلم سر میره میخوام برم بیرون گفت باشه ولی زود بیا با پسرا حرف نزن... گفتم باشه حالا دیگه میرم بای رفتم لباسامو پوشیدم رفتم بیرون داشتم قدم میزدم کای رو دیدم گفت به به پرنسس چه خوب دیدمت مگه نگفتم دور و ور جونگکوک نپلک گفتم ولم کن گفت اوو پس تنبیه لازمی درسته گفتم ولم کن هه به همین خیال باش شروع کردم به دویدن یهو پام پیچ خورد خوردم زمین زانوم زخم شد داشت میرسید بهم به زور پاشدم بازم دویدم نزدیک خونه بودم رسیدم به خونه سریع کلیدو درآوردم درو باز کردم رفتم تو نفس نفس میزدم آروم رفتم تو هال خدا خدا میکردم فیلیکس نباشه ولی روی مبل نگام کرد یهو رفت شد بدو اومد سمتم گفت پا پات چی شده؟ گفتم هیچی نگران نباش براید استایل بغلم کرد برد توی اتاق گفت همینجا صبر (بچه ها میدونم الان میگید این فیکه جونگکوکه ولی بیشتر شبیه فیکه فیلیکس شد ولی من نمیتونم همین اول داستان عشقو عاشقیو شروع کنم طول میکشه) رفت با جعبه کمک های اولیه اومد شلوارمو داد بالک گفت این چه وضیه همین الان بگو چی شده گفتم هیچی پام پیچ خورد خوردم زمین گفت اوووف ی اخم کرد ضدعفونی رو درآورد گفت این درد داره زد روی پنبه بعد آروم زد روی پام آییییی آخ اشکم دراومد گفت هییش یکم ضدعفونی ریخت روی پام بعدش بتادین ریختو پامو بست گفت خوبی گفتم آییییی نه پام میسوزه گفت کدوم پات پیچ خورده گفتم راست گفت بزار ببینم مچ پامو گرفت تو دستش یکم فشارش داد گفتم آخ گفت پات رگ به رگ شده ی باند درآورد بستش گفت بیشتر مراقب خودت باش من میرم شام درست کنم همینجا دراز بکش گفتم باشه پیشونیمو بوسیدو رفت همش تو فکر کای بودم دوست داستم به فیلیکس بگم ولی حوصله ی دردسر نداشتم که کم کم خوابم برد از دید فیلیکس شامو حاضر کردم رفتم توی اتاق دیدم خوابه دبم نیومد گشنه بخوابه رفتم کنارش گفتم ا/ت ا/ت آروم سرشو نوازش کردم میشونیشو بوسیدم آروم چشماشو باز کرد گفت آخخخخخییییییی ی خمیازه کشید گفت بله گفتم بیا بریم غذا بخوریم گفت باشه از دید ا/ت پاشدم برم که برم غذا بخورم بازومو گرفت گفتم چی میکنی گفت پات رگ به رگ شده گفتم آها ممنونم دستمو گرفت با کمکش رفتم پایین غذارو خوردم گفتم ممنونم داداشی خیلی خوشمزه بود گفت خواهش گفتم من ظرفارو میشورم گفت نچ نباید سرپا وایستی گفتم خوبم گفت برو بخواب آفرین راستی مشقاتو نوشتی اوهوم فردا امتحان نداری یهو یاد امتحان تاریخ افتادم خدای من گفتم نه ندارم گفت خوبه برو بخواب گفتم باشه خواستم برم گفت صبر کن دستمو گرفت بردم توی اتاقم درازم داد رو تخت پیشونیمو بوسید و رفت (بچه ها ببنید بازم میگم من نمیتونم از همین اول عشق بازی کنم یکم باید صبر کنید به پارت های اسماتشم میرسیم فعلا با فیلیکسه چون به جز اون کسی رو نداره و این دوتا خیلی بهم وابستن پس منتظر باشید) *** از خواب پاشدم رفتم دست صورتمو شستم رفتم پایین صبحانه روی میز بود فکر کنم فیلیکس رفته صبحانرو خوردم ظرفارو شستم آخ پام درد میکنه کتابامو گذاشتم توی کیفم برای ناهار نودل درست کردم میز رو چیدم که صدای در اومد فیلیکس اومد گفتم سلام گفت سلام خوبی گفتم مرسی تو خوبی گفت آره گفتم بیا غذا گفت ا غذا درست کردی گفتم آره گفت پات خوبه گفتم بهتره گفت قبل از اینکه بری باید پانسمانت رو عکض کنم گفتم خودم میکنم گفت بلد نیستی خودم میکنم غذارو خوردیم دوباره پامو بست رسوندم مدرسه گفتم ممنونم وااای اصلا حوصله ی کای رو ندارم دم در جونگکوک رو دیدم تنها کسی بود که میتونستم بهش همچیزو بگم شاید کمکم کرد اگه لیسا یا یوری بگم کاری از دستشون بر نمیاد رفتم پیشش گفتم سلام گفت سلام گفتم میشه ی کاری برام بکنی گفت آره ولی فقط بگو پات چیشده گفتم مربوط به همینه... فالو کنید لطفا
3 سال پیش در تاریخ 1400/05/15 منتشر شده است.
456 بـار بازدید شده
... بیشتر