فیک جیمین (just a smile) پارت ۱۶

(سر کار) جیمین گفت هر وقت کارت تموم شد بیا پایین که با هم قهوه بخوریم،کارم دیگه تقریبا تموم شده بود و گوشیم رو برداشتم و رفتم دکمه اسانسور رو زدم وایساده بودم تا بیاد اسانسور که اقای کیم جون اومد کنارم وایساد سلام داد و سلام دادم(یکی از همکار های ا.ت جیمین) رفتیم سوار اسانسور شدیم جون:اگر فردا وقتتون خالی هست میان هتل لوته که با هم روی یک پروژه کار کنیم؟ +بله حتما اگر وقتم خالی بود میام فقط کی و ساعت چند؟ جون: حدود های ساعت هشت خوبه، میتونیم کارمون هم طول کشید شام بخوریم با هم. +باشه اگر تونستم و وقتم اون روز خالی بود صبح که میایم سر کار بهتون میگم. جون: اوکی خوبه دیگه اسانسور رسید پایین و رفتم توی کافه شرکت و جیمین رو پیدا کردم از پشت اروم داشتم بهش نزدیک میشدم که چشمش رو بگیرم رسیدم بهش با صندلی برگشت و وایساد و دستش رو دور کمرم حلقه کرد _میخواستی بترسونی منو؟ +خخخخخ _اره؟ +نه نمیخواستم بترسونمت، میخواستم دستم رو بزارم روی چشمت و بگی کی هستم _بعد اون وقت فکر کردی من نمیفهمم کی هستی؟ +میفهمیدی واقعا؟ _معلومه، بیا بشین (توی ذهن یا چمیدونم دل ا.ت:/) نگاه های جیمین رو روی لبام بود چرا://// چرا اصلا دستشو دور کمرم حلقه کرد... هوف ول شکن دستشو از دور کمرم برداشت و نشست منم رفتم نشستم دو تا قهوه گفتیم بیارن برامون. برامون اوردن... +جیمین _بله +این اقا کیم جون کجا زندگی میکنه میدونی؟ _توی هتل زندگی میکنه +عه واقعا _اره، حالا برای چی میپرسی؟ +همینجوری _واقعا +اره بابا دیگه بلند شدیم رفتیم طبقه بالا و دیگه وسایلمون رو جمع کردین و ثبت کردین رفتنمون رو رفتیم. داشتیم میرفتیم که جیمین گفت _خب تو برو بیرون وایسا تا من برم ماشین رو از پارکینگ بیارم _نمیخواد خیلی که دور پارک نکردی میام +باش (ا.ت فوبیا داره به پارکنیگ) داشتیم میرفتیم با هم، سرم رو انداشته بودم پایین یک گوشم هم گرفته بودم که جیمین منو کشوند اون طرف خودش جایی که ماشین ها پارک بودن و دستم رو گرفت و یکم سرعت گرفت و رسیدیم به ماشین در رو برام باز کرد و کمکم کرد نشستم و خودش رفت سوار شد و رفتیم. (چقدر مهربون عررر) ... هایییــ کیوتام چرا گزارش میدین؟:( شرایط پارت بعد ۳۵ لایک ۱٠ کامنت ماچچچ لاو بای:)

• #متفرقه
• #fake
• #jimin
• #sad