حکایت انگور، عنب، ازوم و استافیل ( مثنوی معنوی مولانا )

842 بار بازدید - 3 سال پیش - حکایت انگور، عنب، ازوم و
حکایت انگور، عنب، ازوم و استافیل جان مایه‌ی حکایت: اختلافات دورغین اهل صورت مثنوی مولانا دفتر دوم چار کس را داد مردی یک درم آن یکی گفت این به انگوری دهم درم : درهم آن یکی دیگر عرب بد گفت: لا من عنب خواهم نه انگور ای دغا عنب: انگور دغا: دغلکار آن یکی ترکی بد و گفت این بنم من نمی‌خواهم عنب خواهم ازم بنم : مال من ازم: انگور آن یکی رومی بگفت این قیل را ترک کن خواهم من استافیل را قیل : بحث و جدل استافیل : انگور مشت بر هم می‌زدند از ابلهی پر بدند از جهل و از دانش تهی در زمان عدلش آهو با پلنگ انس بگرفت و برون آمد ز جنگ شد کبوتر ایمن از چنگال باز گوسفند از گرگ ناورد احتراز او میانجی شد میان دشمنان اتحادی شد میان پرزنان آدرس شبکه های اجتماعی ما: Instagram: http://instagram.com/ saghi.malekian Aparat: http://aparat.com/S.Malek51 YouTube: https://youtube.com/channel/UCzovaRp0xNuaB1UFp3lgLWg?sub_confirmation=1
3 سال پیش در تاریخ 1400/09/22 منتشر شده است.
842 بـار بازدید شده
... بیشتر