فیک ویکوک(تک پارتی)

Smut_Fake_BTS
Smut_Fake_BTS
1.2 هزار بار بازدید - 2 سال پیش - فیک ویکوک ژانر:عاشقانه-مدرسه ای از
فیک ویکوک ژانر:عاشقانه-مدرسه ای از دید تهیونگ: دینگ دینگ(صدای الارم گوشیه مثلن) اه یه روز و صبح فاکیه دیگه غلط کردم شدم مدیر اون مدرسه پشیمونم خدایا بکش بیرون از من عه همه ی بدبختیام از وقتی شروع شد که پامو گذاشتم تو اون مدرسه او فاک دیرم شد امروز روز فارغ التحصیلی سال اخریاس ینی... بعد این... دیگه نمیتونم ببینمش؟ اشک تو چشمای تهیونگ جمع شد خیلی وقت بود که گریه نکرده بود خیلی وقت بود تهیونگ کسیو نداشت که باهاش دردودل کنه کسی رو نداشت باهاش از مشکلاتش حرف بزنه و از همه مهمتر میترسید.ترس از دست دادن کسی که با یک نگاه عاشقش شد کسی که گرایشش باهاش فرق میکرد اون عاشق یه پسر شده بود یه پسری که از زیبایی چیزی کم نداشت پسری که هر روز تو بغلش یه دختر بود ولی تهیونگ فقط یه عاشق بود کسی که توی رابطه و عشق هیچ تجربه ای نداشت ته خودشو جمع و جور کرد سعی کرد بهترین لباس هاشو بپوشه سوار ماشینش شد و تا مدرسه روند پیاده شد و با سرد ترین حالت ممکن وبدون توجه به کسی رفت داخل دفترش،هیچکس اونجا نبود چند دقیقه نشست که صدای موسیقی کل مدرسه رو فرا گرفت جشن شروع شده بود *پرش زمانی* چند ساعت گذشته بود تهیونگ به یه نقطه خیره بود که یهو در اتاقش باز شد و فردی اومد داخل،نگاه غمگین و عصبیش رو بالا اوورد تا ببینه کی بدون اجازش وارد شده اون... اون جونگکوک بود فردی که قلب و روح تهیونگ27ساله رو تسخیر کرده بود نگاهشو به جونگکوک داد و پرسید: -چیشده جونگکوک اتفاقی افتاده؟؟ +چرا انقد سرد و بیخیالی کیم تهیونگ؟؟ -چی؟ جونگکوک در اتاقو قفل کرد و رفت سمتش که تهیونگ بلند شد و ایستاد +ازت خسته شدم از این رفتار بیخیالت خسته شدم.خسته شدم از بس این همه تلاش کردم که توجهتو به خودم جلب کنم اخرشم نشد که نشد (با گریه)کیم تهیونگ چرا نمیفهمی منو؟چرا عاشقم نیسی؟ها؟ -میفهمی داری چی میگی؟ +روز اخریه که اینجام بذار حرفامو -جونگکوک... +من دوست دارم -باورم نمیشه جونگکوک باورم نمیشه...(با گریه) جونگکوک،تهیونگو به دیوار کوبید و غرید +باید باورت بشه من میخوامت لطفن منو پس نزن ته صورت عشقشو با دستاش قاب کرد و تمام عشقش رو تو چشماش جمع کرد و گفت: -باورم نمیشه که تمام روزایی که با خودم میگفتم کاش جونگکوک عاشقم بشه عاشقم بوده جالبه نه؟ولی منم عاشقانه دوست دارم از همون روز اولی که دیدمت ولی...من ادم ترسویی عم تمام این مدت با ترس ندیدنت زندگی کردم و نبودنت توی زندگیم نابودم کرد جونگکوک19ساله توی بهت فرو رفته بود تعجب،خوشحالی،عشق تمام حساش توی چشمای درشتش جمع شده بود.نگاهش به لب های عشقش افتاد و بی درنگ لبهاش رو روی لبهای معشوقش کوبید و عمیق بوسید. ته از حرکت جونگکوک شکه شد ولی همراهی کرد واقن حس شیرینی بود لباش طعم فوق العاده ای داشتن بعد چند مین هردوشون نفس کم اووردن و از هم جدا شدن -میای بریم برات شیرموز بگیرم؟ +بریم:)) تامام گزارش=ه.ک خب اینم از این شرط واسه فیک بعدی که مال شوگا و ته ته عس4تا لایک3کامنت فالوورا بشه20 همییییین
2 سال پیش در تاریخ 1401/02/15 منتشر شده است.
1,259 بـار بازدید شده
... بیشتر