سریال سیب ممنوعه قسمت ۳۰۹

نیما افشارنادری
نیما افشارنادری
5.1 هزار بار بازدید - 3 سال پیش - سریال سیب ممنوعه قسمت 309
سریال سیب ممنوعه قسمت 309 3 görüntüleme Meshki Turkido 696 abone 15 May 2021 tarihinde yayınlandı سریال سیب ممنوعه قسمت 309 دوبله فارسی آدرس کانال مشکی ترکیدو https://www.seevid.ir/fa/result?ytch=UC-Bs... داستان قسمت آخر سریال عشق از نو. بچه فاتح و زینب زنده می‌ماند؟ https://youtu.be/q3GItVplB94 داستان قسمت آخر سریال دکتر معجزه‌گر، فصل اول. نازلی و علی به هم نزدیک می‌شوند؟ عادل می‌رود؟ https://youtu.be/TXkOxCPDdOE ییلدیز در بیمارستان به هوش می آید.پرستار سریع با آسمان تماس میگیرد و خبر میدهد. آسمان که بیرون در حال خرید است، غافلگیر می شود. او با چاتای تماس می‌گیرد و می‌گوید که ییلدیز به هوش آمده است. چاتای نیز شوکه می شود. او از شرکت به خانه می رود و موضوع را به فریده میگوید. فریده از به هوش آمدن بیلدیز خوشحال می شود. چاتای به فریده میسپارد که به جانسو چیزی نگوید. هالیت جان که بزرگ شده است، از اتاق بیرون آمده و پیش چاتای می آید و سلام میکند. چاتای هالیت جان را بغل کرده و از او استقبال میکند. در خانه شاهیکا، حیاتی پیش او می آید و خبر میدهد که ییلدیز به هوش آمده است.شاهیکا خیلی خوشحال شده و حیاتی را بغل میکند. او خیلی تغییر کرده و پوشش و نحوه برخوردش متفاوت و مثبت شده است. چاتای به بیمارستان می رود. آسمان میگوید که دکتر گفته است ییلدیز هنوز برای شنیدن حقیقت آماده نیست. چاتای پیش ییلدیز می رود. ییلدیز از دیدن چاتای خوشحال شده و او را بغل میکند. او سراغ هالیت جان را میگیرد و پیشنهاد میدهد که یک مسافرت بروند تا حال و هوایشان عوض بشود. چاتای با تردید سعی دارد بحث را عوض کند. ییلدیز از اینکه چاتای کمی معذب و سرد با او برخورد میکند متعجب است. چاتای از اتاق بیرون می آید. دکتر داخل اتاق رفته و به ییلدیز میگوید که او پنج سال در کما بوده است. ییلدیز شوکه می شود. امیر و جانر نیز در سالن بیمارستان هستند. چاتای دوباره داخل می رود. ییلدیز در مورد این مدت از او سوال میکند. چاتای با استرس و تردید به ییلدیز میگوید که او ازدواج کرده است. ییلدیز شوکه و ناراحت می شود. در خانه، فریده در حال شکلات دادن به هالیت جان است. جانسو داخل آمده و بابت این کار فریده او را دعوا میکند، و او را تهدید میکند که از خانه بیرونش میکند. فریده از جانسو حساب می برد و چیزی نمی‌گوید. اندر به خانه پیش جانسو می آید تا او را ببیند. آنها دوستان صمیمی شده اند. ییلدیز از بیمارستان مرخص شده و با آسمان به خانه می رود. آسمان به تنهایی خانه ای کوچک گرفته و آنجا زندگی میکند. ییلدیز سراغ هالیت جان را میگیرد. آسمان میگوید که ولایت هالیت جان با چاتای است و پیش آنهاست. ییلدیز از اینکه آسمان ولایت را به چاتای داده به شدت عصبانی می شود. آسمان میگوید که چاره ای نداشته و بچه را از او گرفته اند. ییلدیز انتظار داشت که آسمان از حسنعلی کمک بگیرد، اما آسمان تعریف میکند که حسنعلی دیگر آن آدم سابق نیست. حسن علی لب ساحل داخل یک ماشین کباب می پزد و می‌فروشد. او با عمر، برادر زاده اش کار میکند. اندر به خانه می رود. او زن رییس جدید شرکت شده است. رییس شرکت، سدایی است که با جعل امضای حسنعلی، ثروت او را از او گرفته و خودش جانشین حسنعلی شده است. آنها رابطه عاشقانه خوبی دارند و اندر حسابی به شوهرش رسیدگی می‌کند. شب در خانه، چاتای موضوع به هوش آمدن ییلدیز را به جانسو میگوید‌. جانسو شوکه و عصبانی می شود و میگوید که به هیچ وجه حاضر نیست هالیت جان را به ییلدیز بدهد. شاهیکا و زهرا با هم خواننده شده اند و در رستوران ها ارکستر اجرا می‌کنند. شاهیکا آدم خوبی شده و به نیازمندان کمک می‌کند. شب، ییلدیز و آسمان به خانه چاتای می روند. ییلدیز به جانسو می‌گوید که میخواهد پسرش را ببرد. جانسو می‌گوید که هالیت جان او را به عنوان مادرش می‌شناسد و ییلدیز نمی‌تواند چنین کاری بکند. ییلدیز به اتاق هالیت جان می رود و او را میبیند. جانسو هالیت جان را برای خواب می برد. ییلدیز درمانده شده و نمی‌داند باید چه کند.
3 سال پیش در تاریخ 1400/02/26 منتشر شده است.
5,182 بـار بازدید شده
... بیشتر