سریال عشق از نو قسمت ۱۱۵

نیما افشارنادری
نیما افشارنادری
1.7 هزار بار بازدید - 3 سال پیش - سریال عشق از نو قسمت
سریال عشق از نو قسمت 115 دوبله فارسی آدرس کانال مشکی ترکیدو https://www.seevid.ir/fa/result?ytch=UC-Bs... داستان قسمت آخر سریال عشق از نو. بچه فاتح و زینب زنده می‌ماند؟ https://youtu.be/q3GItVplB94 داستان قسمت آخر سریال دکتر معجزه‌گر. علی و نازلی عروسی می‌کنند. https://youtu.be/nmfEuNAJPyw شازمنت از ترس مادرش نیمه شب وارد خانه می شود تا بیرول را ببیند که الیف سو برای اینکه در را باز کرده و به کسی هم خبر نمی دهد از شازمنت رشوه می گیرد. شازمنت پشت در اتاق بیرول می رود اما قبل از اینکه در بزند به این فکر می کند که بهانه ای برای رفتن به اتاق او پیدا کند. بنابراین به آشپزخانه می رود و دو فنجان قهوه می ریزد. دلبر هم که برای نزدیک شدن به بیرول شب را آنجا مانده بعد از اینکه حسابی به خودش می رسد می خواهد وارد اتاق بیرول شود و بگوید ترسیده و کنار او بخوابد اما جرات نمی کند و به آشپزخانه می رود و شازمنت را آنجا می بیند و می فهمد قصد او از آمدن به آنجا چیست و تهدیدش می کند که به آیفر می گوید شازمنت به آنجا آمده است. شازمنت می خواهد جلوی او را بگیرد که آنها با هم درگیر می شوند و در همین موقع بیرول سر می رسد و آنها را به آرامش دعوت می کند. شوکت در خانه فهمی و مریم در زندان هر کدام به دیگری فکر می کند و خاطرات آشنایی و دوباره به هم رسیدنشان را مرور می کنند. مریم با خودش می گوید: «شماها خوب باشین من اینجا همه چیز رو تحمل می کنم.» پرستار جدید به سفارش کلثوم برای پرستاری از سلیم می آید و زینب با دیدن او و تسلط او به بچه داری خیالش راحت می شود و با خوشحالی همراه فاتح می رود تا اولین روز کاری اش را در شرکت او شروع کند. فاتح در جلسه ای که در شرکت دارند به همکارانش می گوید هدف آنها معرفی برندشان به عنوان یک برند خوب و قابل اعتماد است و برای همین به یک مدیر تولید ماهر و کاربلد نیاز دارند و زینب را معرفی می کند و همه به او خوشامد می گویند. در طرف دیگر سلین هم برای اولین روز کاری اش حاضر شده و هیجان زده است. اورهان با دیدن او که خیلی شیک شده جا می خورد و برای سر کار نرفتن سلین بهانه می آورد اما سلین مصمم است و اورهان هم زود راضی می شود و خودش سلین را به شرکت می رساند. صبح دلبر با خوشحالی و آواز در حال درست کردن صبحانه است تا بیرول را تحت تاثیر قرار بدهد اما وقتی می فهمد بیرول صبح زود خانه را ترک کرده دمغ می شود. آقا ثروت برای حرف زدن از مقدمات ازدواج به خانه فهمی رفته و مقدر می خواهد هرچه زودتر کار را تمام کند. در همین موقع فهمی با شوکت وارد می شود و می گوید در اتاق مقدس را قفل کرده و همه چیز در امان است اما ناگهان مقدرس به همراه پرستار وارد می شود و بعد از سرزنش کردن شوهرش، با دیدن شوکت رو به او می گوید: «شما هنوز اینجایین؟ به این خونه عادت کردینا! خدا می دونه شبا هم با مقدر می خوابین!» ثروت با شنیدن این نفسش تنگ می شود و دوباره از حال می رود. وقتی آمبولانس برای بردن ثروت می آید پلیس هم از راه می رسد و می گوید گزارش شده شوکت آنجاست و اجازه تفتیش دارند. شوکت با شنیدن این فورا سوار آمبولانس می شود و از آنجا دور می شود. وقتی فاتح و زینب به خانه می رسند واحد را می بینند که با فریب دادن پرستار وارد خانه شده و با سلیم بازی می کند. آنها فورا سلیم را از واحد دور می کنند و از او می پرسند که چه می خواهد. واحد می گوید: «من حقم رو می خوام. شرکتی که مریم صاحبش شده و هر چیزی که داره. اگه به خواسته م نرسم به ارتان می گم که پدر واقعی سلیمه.» زینب و فاتح جا می خورند و می خواهند انکار کنند اما واحد می گوید از همه چیز خبر دارد. بعد از رفتن واحد زینب و فاتح می گویند چاره ای ندارند و باید همه چیز را به واحد بدهند و به خانه شوکت می روند تا همه چیز را با خانواده شان در میان بگذارند. کمی بعد از رسیدن آنها شوکت وارد خانه می شود و زینب به پدرش هم ماجرا را می گوید. شوکت عصبانی می شود و می گوید باید گار واحد را تمام کنند اما زینب می گوید چاره ای ندارند و باید کاری کنند که این دلهره برای همیشه تمام شود. آنها سراغ ارتان می روند و او را می بینند که با حال نزار به آنها نزدیک می شود و التماسشان می کند که او را نجات دهند. او قول می دهد که دیگر با زینب و فاتح کاری نداشته باشد. فاتح مردد است اما زینب از کاری که می کنند مطمئن است. او رو به ارتان می گوید: «متاسفانه پدر سلیم تویی.» ارتان مات و مبهوت سر جایش خشکش می زند.
3 سال پیش در تاریخ 1400/04/01 منتشر شده است.
1,732 بـار بازدید شده
... بیشتر