غزل ۳۷۲ حافظ

افسانه لعل میرزاده
افسانه لعل میرزاده
40 بار بازدید - 2 سال پیش - غزل شماره ۳۷۲ حافظ بگذار
غزل شماره ۳۷۲ حافظ بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم کز بهر جرعه‌ای همه محتاج این دریم روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم جایی که تخت و مسند جم می‌رود به باد گر غم خوریم خوش نبود به که می‌خوریم تا بو که دست در کمر او توان زدن در خون دل نشسته چو یاقوت احمریم واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم چون صوفیان به حالت و رقصند مقتدا ما نیز هم به شعبده دستی برآوریم از جرعه تو خاک زمین در و لعل یافت بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم حافظ چو ره به کنگره کاخ وصل نیست با خاک آستانه این در به سر بریم
2 سال پیش در تاریخ 1401/08/24 منتشر شده است.
40 بـار بازدید شده
... بیشتر