سریال گودال قسمت ۲۰۵

نیما افشارنادری
نیما افشارنادری
1.1 هزار بار بازدید - 4 سال پیش - سریال گودال قسمت 205 دوبله
سریال گودال قسمت 205 دوبله فارسی آدرس کانال مشکی ترکی https://www.seevid.ir/fa/result?ytch=UCmu9... لینک کانال تلگرامی مشکی: https://t.me/meshkimedia داستان قسمت آخر سریال روزگارانی در چوکوروا، فصل اول. ییلماز با چه کسی ازدواج می‌کند؟ زلیخا می‌میرد؟ https://youtu.be/UhgoFtXMExk داستان قسمت آخر سریال زن، فصل سوم. بهار و عارف عروسی می‌کنند؟ عاقبت شیرین چه می‌شود؟ https://youtu.be/PABScOevTfU داستان قسمت آخر سریال تردید، فصل دوم. چه بلایی سر ریحان می‌آید؟ راز بزرگ عزیزه چیست؟ پدر میران کیست؟ https://youtu.be/canJbyG5KkQ داستان قسمت آخر سریال گودال، فصل دوم. یاماچ ادریس را می‌کشد یا ادریس یاماچ را؟ رئیس بعدی گودال کیست؟ https://youtu.be/aUroFMuLtdQ یاماچ از شنیدن خبر دزدیده شدن علیچو مات و مبهوت مانده و توانایی حرف زدن هم ندارد. جومالی سراغ او می آید و از او می خواهد که از جایش بلند شود. یاماچ ناامیدانه می گوید: «چرا بلند شم؟ بلند شم که ببینم یکی دیگه مونم از دست رفته. من دیگه طاقت ندارم.. » جومالی با صدای بلندی می گوید: «باشه کاری نکن! ولی باید مبارزه کنی! » یاماچ از جایش بلند می شود و عکسی را که درون پاکت مشکی بود را نگاه می کند. او عکس را برای همه اهالی می فرستد و از چند جوان آشغال جمع کن می پرسد که آنجا را می شناسند یا نه؟ یکی از جوان ها می گوید که آنجا محل آشغال ریختنشان است و سه تا از آنها داخل خود گودال است. یاماچ به سلیم و وارتلو می گوید که دوتای دیگر را بگردند و خودش هم سراغ سومی می رود. یاماچ صدای علیچو را از دور دست ها می شنود. یوجل و رمزی علیچو را بین دیواری از زباله بسته اند. یاماچ درون یکی از دیوارها می رود که صدا از آنجا می آید اما متوجه می شود که فقط صدای ضبط شده علیچو است که آنجا گذاشته اند. او می فهمد رو دست خورده و از آن دیوار بالا می رود. اما قبل از آن رمزی زباله های اطراف علیچو را آتش می زند. یاماچ خودش را به انبار می رساند و با آتش بزرگی مواجه می شود اما بدون ترس به سمتش می رود که همان موقع آنجا منفجر می شود و یاماچ هم بیهوش روی زمین می افتد. سلیم و وارتلو لحظه اخر یاماچ را از بین آتش نجات می دهند و به بیمارستان می برند. از طرفی داملا جنازه ی پدرش را تحویل سردخانه می دهد و با درد زیادی گریه می کند. جومالی سعی می کند او را آرام کند اما کاری از دستش برنمی آید. صبح که می شود داملا برای تشییع جنازه پدرش می رود و جومالی هم او را همراهی می کند. در آخر داملا به جومالی می گوید: «همه چی تموم شد... منو تو، کوچوالی ها، گودال. همه چی تموم شد. دیگه دنبالم نیا. » جومالی با ناراحتی سرجایش می ماند. جلاسون آدرس انبار جنس های آذر را پیدا کرده و همراه مکه به انجا شبانه حمله می کنند تا انتقامشان را بگیرند. آنها رو به دوربین مدار بسته علامت گودال را روی زمین می کشند و بعد هم انبار را آتش می زنند. وقتی این خبر به گوش آذر می رسد او با عصبانیت به افرادش می گوید که مکه و جلاسون را برایش بیاورند. افراد آذر جلاسون و مکه را دنبال می کنند و بالاخره در یکی از کوچه ها آنها را گیر می اندازند. آذر خودش آن دو را به شدت کتک می زند و بعد هم به افرادش می گوید که هردو را ببرند و بکشند و جنازه شان را هم هرجا که خواستند پرت کنند. یاماچ وقتی به هوش می آید از وارتلو حال علیچو را می پرسد. وارتلو به سختی به او می گوید صبح تشییع جنازه ی علیچو بوده. یاماچ دیوانه می شود و دوباره صدای زنگ در مغزش می شنود. وارتلو از او می خواهد به خودش بیاید و می گوید: «میدونم ناراحتی. ولی وقتی میخوایم انتقام از دست رفته ها رو بگیریم کسای دیگه ای رو از دست میدیم. آذر، مکه و جلاسون رو گرفته. » یاماچ کمی بعد خودش به تنهایی به انبار آذر می رود و همه نگهبان های او را می کشد و جلاسون و مکه را که بی حال روی زمین افتاده اند را بلند می کند و بعد هم خودش می رود. کمال و متین پسرها را بلند می کنند و با خود می برند. سلطان پیش ادریس می رود و با جدیت می گوید: «تا الان هرچی شده سکوت کردم.. اما به خاطر کارای گذشته ی تو بچه ها و نوه هات جونشون رو دادن... تو چیکار کردی؟! هیچ کاری نکردی! حساب خودت رو خودت تسویه کن ادریس کوچوالی! این مسئله رو هرطور شده باید خودت حل کنی. حتی شده واسه خانواده ات خودت رو فدا کن اما تا اون موقع اینو بدون که انقدر گردنت حق داشته باشم حلالت نمیکنم... » ادریس حرفی نمی زند و با شرمندگی سرش را پایین می اندازد.
4 سال پیش در تاریخ 1399/09/15 منتشر شده است.
1,193 بـار بازدید شده
... بیشتر