فیک اسمات کوک
1.4 هزار بار بازدید -
3 سال پیش
-
های گایز با اینکه شرایط
های گایز با اینکه شرایط کامل نشد گذاشتم خودمم خلی صبر ندارم..
*رفتم سر میز صبحونه حاظر بود..
به کارا گفتم برو ا.ت رو بیدار کن
کارا : چشم ارباب
کارا : اااااااااااااااا.تتتتتتتتتتتت
^ججججیییییییییییییققققققق بلهههههههه
کارا : پاشو کارا رو انجام بده دختره حرومزاده تا لنگ ظهر خابیدی
کارا : یه سیلی و یه مشت توی شکمش میزنه*
^عاااااااییییییییییییییییی
کارا : زود باااااااااش منتظرع چی هستی
^ تو برو الن میام
*کارا رفت *
^ سریع اومدم بیرون تمرین های کنگفو و تکواندو رو انجام دادم
*آفرین ا.ت کارت خوبه
^ممنون ارباب
..ساعت ۱۲ شب..
*ا.ت
^ بله ارباب
*من یه معموریت برات دارم تو باید لی مین سو رو بکشی
^ بله ارباب
* منم باهات میام حالا برو وسایلت رو جمع کن
^ الان ؟ مگه امشب میریم ؟
*ارع الان
^چشم ارباب
..ساعت ا و ۴۵..
^*اخخخخخخخ کمرممممممم خش شد
*ون که ا.ت و کوک توشن به شدت تکون میخوری*
^ججیییق
کوک رفت رو سقف ون
مین سو : عوووححح عوووووحح ببین کوک من فقط ا.ت رو میخام من از بچه گی ا.ت رو میشناسم و عاشقشم اگه بديش به من در قبال پول خلی خوبی بهت میدممممم
*کوک یه تیر به مغز مین سو زد
* ا.ت زود باش برگردیم...باید تو رو مال خدم کنم
..ساعت 2..
*کارا ا.ت رو لخت و یه لباس ی بدین بپوشه
کارا : چشم ارباب
ادامه دارد...
3 سال پیش
در تاریخ 1401/01/09 منتشر شده
است.
1,442
بـار بازدید شده