سریال حکیم اوغلو قسمت ۵۸

نیما افشارنادری
نیما افشارنادری
106 بار بازدید - 3 سال پیش - Açıklama سریال حکیم‌اوغلو قسمت 58
Açıklama سریال حکیم‌اوغلو قسمت 58 Meshki Turkido23 görüntüleme12 Eki 2021 سریال حکیم‌اوغلو قسمت 58 دوبله فارسی آدرس کانال یوتیوب مشکی‌مدیا https://www.seevid.ir/c/MeshkiMedia آدرس کانال مشکی کاناپه https://www.seevid.ir/c/MeshkiKanap... آدرس کانال یوتیوب مشکی ترکی https://www.seevid.ir/c/MeshkiTurki آدرس کانال یوتیوب مشکی ترکیدو https://www.seevid.ir/c/MeshkiTurkido آدرس کانال مشکی ترکیسه https://www.seevid.ir/fa/result?ytch=UC_bp... آدرس کانال مشکی ترکی4 https://www.seevid.ir/c/MeshkiTurki... آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/MeshkiGemTV داستان قسمت آخر سریال دکتر معجزه‌گر. علی و نازلی عروسی می‌کنند. https://youtu.be/nmfEuNAJPyw داستان قسمت آخر سریال عشق از نو. بچه فاتح و زینب زنده می‌ماند؟ https://youtu.be/q3GItVplB94 شب اچیل با حس نکردن دست سمت راستش، کمک می خواهد. امره بالای سرش می رود و می فهمد که عوارض پروتئین سی شروع شده. خونریزی مغزی دارد و باید فورا عمل بشود. همان شب آچیل را عمل می کنند و صبح او وقتی می بیند که می تواند دستش را تکان بدهد، حس می کند حالش خوب شده اما زینب توضیح میدهد که هنوز درمانش نکرده اند و باید صبر کند. ناگهان اچیل به سرفه شدید می افتد و زینب به ایپک می گوید: «مشکل تنفسی شدیدی داره فکر کنم اینفیلتراسیون داره. » محمد علی بالای سر آرزو که به هوش امده است و جویای حالش می شود. امره با دیدن آنها کنجکاو می شود و داخل اتاق شده تا با آرزو آشنا بشود. او با دیدن تتوی دست آرزو، لبخند معناداری به ممولی میزند. اما محمد علی با جدیت می گوید: «بچه بودیم. من دیگه محمد علی سابق نیستم. » بعد از رفتن امره، آرزو می گوید: «راستی من ازدواج کردم. به خاطر پولدار بودنش مامانم اینا هم راضی بودن اما نتونستم ادامه بدم و تموم شد. » محمد علی بی مقدمه می پرسد: «چرا بدون این که هیچی بگی رفتی؟ » آرزو می گوید: «اگه خودم رو نشونت میدادم نمیتونستم ترکت کنم. » امره و زینب با نگاه کردن به عکسبرداری ریه آچیل می فهمند ریسک رفته رفته بالاتر می رود. آتش و ایپک به همراه دستیارها دور هم جمع می شوند. ایپک مدام خودش را مقصر بلاهایی که سر اچیل آمده میداند و می گوید: «اگه از سقف خونه من پایین نمی افتاد، اینجوری نمیشد. » اتش می گوید: «ذات الریه فقط دلیلش پشت بوم خونه تو نیست! » ایپک تازه در مورد آسم آرچیل می گوید و آتش کلافه جواب میدهد: «یه دفعه ای میکشتیش دیگه! زودتر به ما هم میگفتی بهتر نبود؟! » و داروی لاوافلوکساسین تجویز می کند. و از ایپک و زینب می خواهد که خانه ی آچیل را بررسی کنند و بعد از رفتن آنها خودش هم از محمد علی و امره می خواهد تا با هم به خانه ی ایپک بروند چون آچیل شش سال به خانه او رفت و آمد داشته. وقتی آتش و محمد علی و امره جلوی در خانه ی ایپک می رسند، آتش شرط می بندد که می تواند در عرض بیست ثانیه در را باز کند. پسرها قبول می کنند که آتش کلید یدک خانه را از زیر گلدان بیرون می کشد و در را باز می کند! امره و محمد علی از این که اتش میدانسته کلید یدک کجاست جا می خورند و فکر می کنند حتما چیزی باید بینشان باشد. از ان طرف زینب و ایپک هم به خانه ی آچیل می روند. زینب مدام در مورد رابطه ی صمیمی ایپک و آتش میپرسد. ایپک زرنگتر از این حرف ها است و می گوید: «زینب جون دنبال چی هستی؟! » و دهان زینب را می بندد! ایپک به آتش خبر میدهد که وضعیت آچیل یک ذات الریه معمول نیست چون درمان جواب نداده. زینب هم به خاطر موش مرده ای که در خانه پیدا کرده اند می گوید: «عفونت ناشی از گاز گرفتگی موشه! برای درمان آسپرژیلوس باید آمفوتریسین تجویز کرد. اما خیلی خطرناکه. » ایپک دوباره پافشاری می کند تا برای نجات آچیل همین درمان را پیش ببرند. آتش در مورد این که دزدکی به خانه ی ایپک رفته اند به او می گوید. ایپک خیلی عصبانی می شود و می گوید: «تو نمیتونی تو زندگی خصوصیم دخالت کنی؟ » اما آتش حق به جانب می گوید: «قارچ هایی که تو حمومت پیدا شد نشونه خوبی
3 سال پیش در تاریخ 1400/07/21 منتشر شده است.
106 بـار بازدید شده
... بیشتر