رمان میراکلس،( عشق و نفرت) پارت۱۱
964 بار بازدید -
2 سال پیش
-
پارت ۱۱
ما: اصلا اگه
پارت ۱۱
ما: اصلا اگه بودم اونکارو با مامانم نمیکردی
اد: من نمیدونستم خب
ما: تو که فقط به حرف اونیکی زنت گوس میدادی
اد: ماشالله از همچی خبر داری
ما: خجالت بکشششش از مامانم
اد: خب من میخوام جبران کنم
ما: خب اگه قصدت اینه شاید کمک کنم
ما: فقط بخاطر خودم و مامانم :)
رسیدیم و رفتیم داخل رو مبل نشستیم تا مری بیاد
بعد ۱۰ دیقه اومد
از زبون مری
رفتم داخل
م: مایلییییی
ما: مامانییی
خواست بیاد پیشم که آدرین نزاشت
م: آدرین من به تو برمیگردم اینو بفهم
اد: حتی اگه مایلی بخواد؟
م: حتی اگه مایلی بخواد
ما: چراااااااا
م: مایلی بیا بریم
ما: من نمیام
م: چی؟
ما: میخوام بمونم
م: باشه...باشه مایلی خانوم آفرین منو فروختی به بابات، اوکیه منم میرم شماها هرکاری میخواید بکنید دیگه اهمیت نمیدم، خوش باشید
خیلی عصبی بودم و ناراحت زود رفتم بیرون پشتمم آدرین
اد: مرینت صبر کنن
در ماشینو گرفت نزاشت ببندم
م: ول کن درو (داد میزنه)
اد : مرینت چرا اینجوری میکنی؟ یه فرصت بهم بدههه
م : ولم کن احمق، درو ببند
با شدت درو بستم و به راننده گفتم راه بیوفته
کل راه عصبی بودم،امروز اولین روز ضبت بود رفتم تو اتاقم و ارایشگرا حاضرم کردن گفته بودن یه آهنگ عاشقانه بنویسم و بخونم واسه کلیپ
شرط: ۴۰ کامنت، ۲۰ لایک، ۱۰۰ ویو
2 سال پیش
در تاریخ 1401/04/07 منتشر شده
است.
964
بـار بازدید شده