رمان جزر و مد { پارت دوازدهم } ( کپشن مهم )

ܢܚ݅ߊ‌ܣܥ‌‌خـت‌ِܝ̇ߺوܝ‌
ܢܚ݅ߊ‌ܣܥ‌‌خـت‌ِܝ̇ߺوܝ‌
83 بار بازدید - 2 سال پیش - جزر و مد { part
جزر و مد { part 12 } سعید رو بیمارستان بستری کرده بودن ، واقعا حالم بد ‌بود نمی دونستم باید چکار کنم . تو همون گیر و دار یه شماره ناشناس به رایان زنگ زد - الو ؟! - به به آقای ضیایی بالاخره جواب دادن - شما ؟! ببخشید به جا نمیارم - اصلا نیازی نیست ، تو چیزی رو از من گرفتی که حقم بود پس باید تاوانش هم پس بدی ، اگه میخوای دیگه بیشتر از این به بقیه دوستات آسیب نرسه خودت محترم بیا این آدرسی که میگم - تو دیگه کی هستی ؟! از جون ما چی میخوای ؟! - خیابان بهشتی ، کوچه سوم ، پلاک ۱۳ ... دیگه میل خودت هست یا بیا یا اینکه دیگه ‌روز خوشی برای هیچ کدوم از شماها نمی ذارم رایان گوشی را قطع کرد و بهم گفت : یاسی من میرم مراقب سعید باش از دستش عصبانی شدم و سرش داد زدم : نخیر ! تو تنهایی هیچ جا نمیری ، یادت رفت تایماز گفت میخوان جدایی بندازن تا نابودمان کنن ؟! منم باهات میام اولش قبول نمی‌کرد بعد راضی شد که باهاش برم ، وقتی که به آدرس رسیدیم جلومون یه ساختمان متروکه بود وارد آنجا شدیم معلوم بود خیلی وقت بوده که تعطیل شده واقعا ترسیده بودم تصمیم گرفتیم جدا شیم تا بتونیم بهتر بگردیم تا شاید چیزی پیدا کردیم . چند دقیقه بعد صدای فریاد رایان بلند شد . دویدم سمت صدا که دیدم بیهوش افتاده زمین و سرش خونریزی کرده ، آرام زیر لب میگفت : فرار کن ... همین الان .... بلند شدم تا از ساختمان خارج شوم که چیزی تو سرم خورد و بعدش دیگه هیچی متوجه نشدم ، هرکسی که ما را کشانده بود آنجا قصد هیچی جز جونمون رو نداشت ... ادامه دارد ... . ببخشید بچه ها یه مدت نمی نوشتم الان دوباره شروع کردم این رمان که تموم بشه اگه موافق باشید یه رمان دیگه رو شروع کنم نظرتون رو برام بنویسید و ژانر پیشنهادی خودتون رو هم ذ‌کر کنید ممنونم :))
2 سال پیش در تاریخ 1401/07/22 منتشر شده است.
83 بـار بازدید شده
... بیشتر