اسمات جیهوپ

برگشتممممم")HYᴙA
برگشتممممم")HYᴙA
2.1 هزار بار بازدید - 3 سال پیش - تو اشپزخونه بودم و داشتم
تو اشپزخونه بودم و داشتم غذا درست میکردم ساعت ۳ شب بود با ترس و دلشوره منتظر هوسوک بودم یهو صدای باز شدن در اومد چاقو رو اونور گذاشتم و برگشتم سمت در هوسوک مثل همیشه خسته بود همینجور بهش نگاه میکردم و اونم بدون هیچ حرفی رفت تو اتاق دستامو با دستمال خشک کردم و رفتم توی اتاق مشترکمون با لباس کارش روی تخت خوابش برده بود دلم واقعا اتیش میگرفت وقتی اونو توی این وضعیت میدیدم هر روز سخت کار میکنه بدون هیچ استراحتی ... شرکت جدیدا خیلی بهش سخت میگیره رفتم سمتش و کشوندمش درست سر جاشو کتش و بقیه ی لباساشو از تنش در اوردم و با زور یه شلوارک پاش کردم و رفتم یکم غذا برای فردا درست کردم ساعت ۵ بود رفتم توی اتاق و روی تخت جفتش خوابیدم (عصر) طرفا ساعت ۶ بود ک بیدار شدم دوروبرمو گشتم ولی خبری از هوسوک نبود همه جارو گشتم ولی خبری ازش نبود یه برگه دیدم سر اینه بلند شدم و برشداشتم £(هوپی)سانشاینم من صب ساعت ۸ رفتم سر کار نگران نشو برات ناهار هم درست کردم تند هم نخور شبم برات یه سورپرایز دارم سعی کن چیزای مهمتو جمع کنی. سورپرایز ؟... چی تو سرشه رفتم اتوی اشپزخونه و یکم از اون غذایی ک برام درست کرده بود خوردم خیلی خوشمزه شده بود تا ساعت ۸ همینجور دور خودم تاب میخوردم ک هوسوک سورپرایزش چیه ... ولیییییی هیچی به ذهنم نمیخورد یهو صدای باز شدن در اومد بدو بدو رفتم جلوی در و پریدم تو بغلش £یااااااا کمرممممو کندییییی +اشکال نداره . اروم بهش خندیدم و به زور منو از خودش جدا کرد £خب حالا بگو ببینم شام چی داریم +همون غذایی ک تو درست کردی £همین ... واقعا؟ +اره دیگ ... چیزی دیگه‌ای میخوای؟ £فکر کردم الان یه عالمه غذا درست کردی +من ساعت ۶ بیدار شدماااا £عع چ خانم خوابالوعی .... خوبه ک چیزی درست نکردی خانم جانگ چون الان میخوایم بریم یکم خوشبگذرونیم. همینجور ک حرف میزدیم میرفتیم سمت اتاق +عع کجا میریم مستر £دوتا بلیط گرفتم باهم بریم هاوایی +واتف £اره دیگ . اون رفت توی اتاق و منم پشت در دهنم باز بود تعجبم از این بود ک چجور ریسش بهش مرخصی داد از اتاق اومد بیرون £تو هنوز دهنت بازه؟ +اخه چجور بت مرخصی دادن £اینجور +ایشششش £ناراحتی؟ +ن فقد میخوام بدونم چجوررررر £اینجور . یه نگاه ب لباساش کردم وایییی الان میخوایم بریممم £برو اماده شو دیگ. سریع پریدم تو اتاق و یه عالمه وسیله برای خودم و هوسوک برداشتم و لباسمو پوشیدم £تاکسی پایینه . چمدونو ازم گرفت و باهم رفتیم پایین سوار تاکسی شدیم و بعدشم رفتیم فرودگاه (قردا صبح) ساعت ۶ رسیدیم به ویلامون و تا رسیدیم من رو یکی از مبلا ولو شدم £بیا بریم یه ساعت استراحت کنیم بعدش بریم خرید +باوووشه . دستمو سمتش دراز کردم و اونم دستمو گرفت و کشوندم سمت اتاق دوتامون از خستگی رو تخت ولو شدیم و منم همون لحظه چشمام رفت (ظهر) با تکونای هوسوک از خواب پریدم +چرا بیدارم کردی £بابا یک شد پاشو بریم بیرون . با گفتن اون عدد خواب از سرم پرید مثل برق گرفته ها نگاش کردم +گفتی چنددد £یک ... خانم خوش خواب ، بسته دیگ پاشو بریم +باشه . از رو تخت بلند شدم و موهامو شونه زدم و گوشی خودم و هوسوکو گذاشتم داخل یه کیف کوچیک و باهم رفتیم بیرون دستاشو گرفته بودم و همینجور داشتم دستامونو تاب میدادم (یه ساعت بعد) بعد یه عالمه گشتن نشستیم روی یه صندلی کیوت و بستنی میخوردیم هنوز دستامون توی دست همدیگه بود یکم دستشو اوردم بالا و به اختلاف اندازه ی دستامون نگاه کردم همینجور به دستای بزرگش نگاه میکردم +میگم دستای تو خیلی بزرگه یا دستای من خیلی کوچیکن £دستای تو خیلی کوچیکن . یهو اومد بخنده ک بستنی گیر کرد توی گلوش و هی سرفه میکرد و میخندید منم هی محکم میزدم تو کمرش بعد دو دقیقه یه نفس عمیق کشید (نیم ساعت بعد) بعد نیم ساعت خوراکی خوردن بلند شدیم رفتیم سمت ویلا تو راه باهم حرف میزدیم و میخندیدیم چیز زیادی به ویلا نمونده بود ک هوسوک با یه قیافه ی جدی برگشت طرفم £دیگ چ خبر بیبی گرل . متوجه ی منظورش شدم و خواستم حرصشو دربیارم +هیچی شما چ خبر مستر جانگ £از کی تا حالا مستر جانگ شدم +از همون اول اشناییمون مستر جانگ £دوس ندارم بم بگی مستر جانگگگگگ +پس چی بگم مستر جانگ £خودت چی فکر میکنی +مستر سانشاین؟. خیلی جدی بم نگاه کرد ک صلواتمو باید میخوندم یکم راه رفتنمو تند کردم £ک میگی مستر شانشاین؟ ... برات دارم . یهو سرعت اون زیاد شد و منم خیلی سریع شروع کردم به دویدن و اونم پشت سرم میدوید *بقیش تو پارت بعده ک ننوشتم:/*
3 سال پیش در تاریخ 1400/08/11 منتشر شده است.
2,188 بـار بازدید شده
... بیشتر