دکلمه شعر شهر سنگستان از #محمدخوش بین#علیرضاآذر

A.za.r57
252 بار بازدید - 3 سال پیش - حالا من ماندم در میان
حالا من ماندم در میان دستانم دست تنهایی ای عاشق کش ای تلفیق خنجر و خون و زیبایی به قدر هق هق ام شانه برای سر نهادن نیست در این افتاده از چشمت هوای ایستادن نیست به غیر از گریه کردن ها صدایی بر نخواهد خاست تو ای عاشق به جز تو شهریاری بر نخواهد خاست تو یار شهر هستی دریغا شهر یارت نیست به جز قلب های سرد و سنگ و ساکت در کنارت کیست؟ امید رستگاری نیست با این خیل نادانان #محمدخوش بین#علیرضاآذر
3 سال پیش در تاریخ 1400/07/06 منتشر شده است.
252 بـار بازدید شده
... بیشتر