یه شبی زار و پریشان در میخانه زدم
3.4 هزار بار بازدید -
4 سال پیش
-
یه شبی زار وُ پریشان
یه شبی زار وُ پریشان
در میخانه زدم
ز غم هجر وُ فراقش
می سوزد جان وُ تنم
گفتمش باز کن ساقیِ من
منم آن مطرب خوش
که شکسته سازِ دلم
گفتمش می بده جام پیاپی بده
ز قرار رفته ازدست ، آمده است جان به لبم
تو ببین کاسه چشمم بنگر سرخی اشکم…
بنگربنگر بنگر زحال مستم ز غم هجر و فراقت.
چاک ، چاک است پیرهنم
گفتمش ساقی من بنواز این دل من.
به سرم شور نماند …به فدایت جان و سرم
ساقی من
4 سال پیش
در تاریخ 1399/05/02 منتشر شده
است.
3,405
بـار بازدید شده