فیک جونگ کوک(م.ع.ش.و.ق.ع گمشده)

نور شدید افتاد باعث میشد نتونم چشامو باز کنم ، برگشتم اون سمت تخت خوابیدم ک با صورت جذاب ترین ادم زندگیم موجه شدم دستمو گذاشتم رو صورتش ولی بجاش صورتش دستم بی اختیار افتاد از تخت پایین اومدم و با بغض به عکس روی میز نگاه کردم هنوزم یه وقتایی دلم براش تنگ میشه ولی خب... پاشدم به صورتم ابی زدمو موهامو شونه کردم هروقت ک موهامو شونه میکردم یادش می افتادم یاد روزایی ک با دستای قشنگش نوازشش میکرد رفتم سراغ دستش بوکسم با تمام حرصی ک تو وجودم بود به کیسه مشت میزدم جوری ک دردو تو تمام دستم حس میکردم ک یه دفعه صدای زنگ در اومد عجیب بود حدودا 6ماه بود کسی رو ندیده بودم عا خنده داره میدونم مثل یه زندانی دسکش رو در اوردم و رفتم درو باز کردم چی کسی نبود... داشتم درو میبستم ک چشمم به یه پاکت نامه خورد بازش کردم و چیزی ک نوشته بود باعث تعجب و دلهرم شد به زودی میام اطراف نگاه کردم ولی کسی نبود فالو و لایک یادتون نره اگ 20تا لایک بگیره ادامه میدم

• #بازی_و_سرگرمی
• #فیک
• #بی_تی_اس
• #جونگ_کوک
• #کوکی
• #فیک_جونگ_کوک