فرق عارف و زاهد - استاد یعقوب قمری شریف آبادی

یعقوب قمری شریف آبادی
یعقوب قمری شریف آبادی
177 بار بازدید - 3 سال پیش - بخشی از سخنرانی های عارف
بخشی از سخنرانی های عارف کامل، هنرمند و نویسنده صاحبدل " استاد یعقوب قمری شریف آبادی" ----------- سؤال: خیلی از علما هستند، خیلی از علما، مثلاً علم غیب دارند، خیلی شهود دارند، چشم بصیرت دارند به قول معروف؛ ولیکن خیلی از حرف‌های عرفا را هم قبول ندارند؛ مثلاً چی؟ مثلاً این حرف مولوی که می‌گوید: «شمس من و خدای من» را اصلاً قبول ندارند. چنین چیزی، وجود ندارد. خدا، یکی است؛ ولیکن... . ـ اینها را بهشون می‌گویند زاهد؛ عابد، زاهد می‌گویند. ببین یک وقت انسان با ریاضت به این قدرت‌ها می‌رسد. من خودم داشتم یک زمانی، ریاضت خیلی می‌کشیدم از این چیزها زیاد داشتم؛ اما عارف نبودم من. چیزی نمی‌فهمیدم؛ ولی شهود می‌کردم؛ مثلاً مشاهدات ابن عربی. ابن عربی خیلی مشاهدات دارد. مکاشفات و مشاهدات، زیاد دارد؛ اما خودش باز نکرده. ملاصدرا آمده از طریق فلسفه، از طریق فلسفه عقلانی، آمده مشاهدات ابن عربی و مکاشفاتش را آمده باز کرده؛ ولی [ابن عربی] خودش باز نکرده. آن گفته؛ دیگران باز کردند. مثل قرآنی را که محمد گفته، دیگران باز می‌کنند. خود محمد، قرآن را باز نکرده، خودش تفسیر نکرده، تعبیر نکرده. حالا عابدان، زاهدان، این بنده خدا، خب شهود خیلی دارد، کرامات خیلی دارد؛ اما شناخت ندارد. مقام عارف، خیلی بالا هست. حالا یک وقت هست انسان به مقام مقربان می‌رسد، آن‌وقت هم دارای کرامات می‌شود و هم دارای معجزات می‌شود، هم دارای آگاهی، معرفت [یا] معارف می‌شود. این عابدها، زاهدها، حالا اینها از حریم اولیا کنار هستند؛ [اما] دور نیستند. اینها فقط سعی می‌کنند به کرامات برسند، خودشان را پاک کنند. حالا من بگم که اینها خودشان را پاک کردند، خودشان را پاک کردند؛ مثلاً می‌گویند که این چادرشب را تمیز بشور یا این کیسه را تمیز بشوی؛ چرا؟ این کیسه مثلاً کاه [را] می‌بردند، خرت و پرت توش می‌بردند این‌طرف آن‌طرف؛ کثیف هست. این را تمیز بشویید؛ الآن می‌خواهیم مثلاً توش یک چیز دیگر بگذاریم ببریم؛ مثلاً گل می‌خواهیم ببریم داخلش، عطر می‌خواهیم ببریم، یا یک چیز دیگر می‌خواهیم بگذاریم داخلش ببریم. این باید شسته بشود. این عابدها آمدند چکار کردند؟ آمدند خودشان را پاک کردند، تمیز کردند؛ اما آن مسائل خوبی را که می‌خواهند با خودشان ببرند، نمی‌برند. همین، [فقط] شسته‌رفته برمی‌گردند تو بهشت. مثل اینکه شما یک بذری را قشنگ بشویی، تر و تمیزش کنی، ببری تو بهشت. خب می‌گویند این را برای چی آوردی اینجا؟ این بذر را تو خودِ دنیا می‌خواستی توی زمین بکاری، گُلش بکنی. بعد که گُلش کردی، به صورت گل درآوردی، به صورت عطر درآوردی، آن را بیاری اینجا. بذر را برای چی آوردی اینجا؟ حالا اینها خودشان را تمیز می‌کنند، پاک می‌کنند، اما وقتی می‌خواهند به ثمر برسند، به معرفت برسند، دنبالش نمی‌روند. کیسه را تمیز کرده، شسته‌رفته‌اش کرده، مرتبش کرده، اما چیزی را که بخواهد تو این بریزد ببرد، آن را نمی‌ریزد. عابد، این‌جوری هست. حالا عارف چکار می‌کند؟ عارف می‌آید شسته‌رفته می‌کند خودش را [و] یک متاعی هم [با] آن شسته‌رفته [کردن،] با خودش می‌برد آن‌طرف. این، ارزش دارد. مثلاً من از اینجا رفتم کره ماه، بهشت را هم با خودم بردم آنجا. توی آن کتاب خواندید دیگر. خودم را شسته‌رفته کردم در حد ماه، سرزمین ماه، سرزمین ولایت، پاک کردم، رفتم آنجا، بهشت را هم با خودم بردم؛ یعنی [انسان] یک متاعی را باید ببرد. ----------- وبگاهِ رسمی استاد : http://www.yaqubqamari.com
3 سال پیش در تاریخ 1400/04/28 منتشر شده است.
177 بـار بازدید شده
... بیشتر