جمعه های دفتر خاطرات

Mazloomi.nasib
90 بار بازدید - 3 سال پیش - جمعه ها را باید قاب
جمعه ها را باید قاب گرفت درست مثل عکس های قدیمی و خاک گرفته روی دیوار ... انگار جمعه ها ماندگار ترین روزهای آفرینش اند ... تلخی و شیرینی‌هایش قاب می‌شود و می‌چسبد به دیوار خانه دلت ، مثل لبخند های مادربزرگ در آن عکس های قدیمی ... طاقت این روزهای من مدیون خاطراتی است که بوی قصه های شیرین مادربزرگ را می دهد ... این حس آشنا مرا با خود تا دور دستها می برد ... به آغوش گرم مادر بزرگ ، به یاد تمام مادربزرگان آسمانی ... به سوی خانه ای قدیمی با پنجره های چوبی ... حیاطی پر از گل های متفاوت ، که هر کدام در یک گلدان سفالی مسکنی دارند ... به آن روزها که قند خون مادر بزرگ بالا بود ، اما دلش همیشه شور میزد برای ما ... کودک که بودیم وقتی زمین میخوردم مادر بزرگ من را می بوسید و تمام دردهایم از یادم می رفت ... دیروز زمین خوردم ولی دردم نیامد اما بجایش بوسه های مادر بزرگم یادم آمد ... مادر بزرگ یعنی به تعداد همه روز های گذشته تو ، صبوری و به تعداد همه روز های آینده تو ، دلواپسی ... نبودن هایی هست که هیچ بودنی ، جبرانشان نمی کند و آن نگاه های معصومانه اش همیشه در دفتر خاطرات دلم جادارد ... وتو هرگز تکرار نخواهی شد ...
3 سال پیش در تاریخ 1400/08/30 منتشر شده است.
90 بـار بازدید شده
... بیشتر