یاسر یزدانی / yaser yazdani

yaser yazdani / یاسر یزدانی
yaser yazdani / یاسر یزدانی
43 بار بازدید - 3 سال پیش - به دِلدَرمانگَرانِ چیره دَستی که
به دِلدَرمانگَرانِ چیره دَستی که جز عشق مرهمی ندارند؛ و طریقت اِ شان عشق آموزی و عشق اَندوزی ست. . . من یک قایقِ شکسته یِ سرگردان، وسطِ اقیانوس ناآرام بودم که امواجِ بلا آرزوهایم را از سرم به دَه ها سالِ نوری آن طرف تر پرتاب می کردند!!! از پا فِتاده یی که هر دستِ اهریمنی را رسولی اهورایی می پنداشت. کسی که ثانیه هایِ ریش ریش را به هم می دوخت، تا جامه یی نو به تنِ عریانِ شب آلودگی های اَش بپوشاند؛ پی در پی اما اندوه و آه و حسرت از گلوگاه اش رویید. رویید و رویید تا شد عروسِ حجله یِ میرِشَب؛ تیپاخورده یِ نور و آفتاب. نیستی؛ زجر؛ درد؛ تنآلودگی؛ و در به درِ خُرده مرهمی برای تنآسودگی...!!! سال ها بر همین منوال سترون و بی ثمر طی شد... در تهِ سیاهچالِ ناامیدی و بی هوده گی دست و پا زنان، تَه مانده هایَم را به تماشا نشسته بودم که ناگاه چلچه یی خوشآواز با رَدایی نارنجی بر دوش، بر من طلوع کرد؛ که منِ از عرش به فرش افتاده را دوباره به عرش برساند وُ تنم را توان؛ و روحم را جانی تازه ببخشد و قایق شکسته ام را به کشتیِ با ناخدایی بدل سازد که هیچ موجی را یارای پنجه افکندن با آن نباشد. اویی که ترانه یِ آزادی و رهایی می خواند برای من و هزاران چون مَنی که پیوسته وامدارِ مهرِ ماندگارَش هستیم. درود بر او... درودی به بلندایِ آسمانِ هفتم و سپاسی به بی کرانه گیِ عشق.
3 سال پیش در تاریخ 1400/09/01 منتشر شده است.
43 بـار بازدید شده
... بیشتر