سریال گودال قسمت ۲۴۹

نیما افشارنادری
نیما افشارنادری
0 بار بازدید - 4 سال پیش - سریال گودال قسمت 249 دوبله
سریال گودال قسمت 249 دوبله فارسی آدرس کانال مشکی ترکی https://www.seevid.ir/fa/result?ytch=UCmu9... لینک کانال تلگرامی مشکی: https://t.me/meshkimedia داستان قسمت آخر سریال گودال، فصل دوم. یاماچ ادریس را می‌کشد یا ادریس یاماچ را؟ رئیس بعدی گودال کیست؟ https://youtu.be/aUroFMuLtdQ داستان قسمت آخر سریال روزگارانی در چوکوروا، فصل اول. ییلماز با چه کسی ازدواج می‌کند؟ زلیخا می‌میرد؟ https://youtu.be/UhgoFtXMExk داستان قسمت آخر سریال زن، فصل سوم. بهار و عارف عروسی می‌کنند؟ عاقبت شیرین چه می‌شود؟ https://youtu.be/PABScOevTfU داستان قسمت آخر سریال تردید، فصل دوم. چه بلایی سر ریحان می‌آید؟ راز بزرگ عزیزه چیست؟ پدر میران کیست؟ https://youtu.be/canJbyG5KkQ بعد از دورهمی ای که یاماچ و بقیه با هم داشتند، علیچو به دیدن یاماچ می رود و به او می گوید که همراهش بیاید چون کسی به دیدنش آمده. او یاماچ را سمت خانه ی خودش می برد که نهیر آنجا منتظرش است. نهیر از یاماچ به خاطر این که چند روز است جوابش را هم نمی دهد گله می کند. یاماچ با بغض می گوید: «جنازه داشتم. » نهیر با ناراحتی به او تسلیت می گوید... بعد یاماچ می پرسد: «تو چرا اومدی؟ » نهیر صادقانه می گوید: «دلتنگت بودم... » یاماچ کمی جا می خورد و بعد دوباره با ناراحتی به فکر فرو می رود. نهیر برای این که حال و هوای او را عوض بکند می گوید:« دو راه هست. یکیش اینه که اینجا سرتو بذاری رو شونه م و گریه کنی. منم نوازشت کنم و بگم همه چی میگذره. اما نمیگذره.... دومیشم... » یاماچ سوالی به او خیره می شود که نهیر دستش را می گیرد و می گوید:« همراهم بیا! » او یاماچ را به یک کلاب می برد. آنجا او و یاماچ حسابی می نوشند و مست می شوند و بعد هم وسط جمعیت شروع به رقصیدن می کنند. یاماچ روی سن می رود و میکروفن خواننده را می گیرد و شروع به خواندن می کند. یکی از مشتری ها جلو می رود و میکروفن را به زور از او می گیرد که باعث درگیری و دعوا می شود. نهیر برای کمک به یاماچ می رود و در اخر هردو کتک خورده از کلاب بیرون می روند. نهیر به شوخی به او می گوید:« تو بازم نمردی که! » یاماچ لبخند کم جانی می زند و او را می بوسد. آنها به خانه نهیر می روند و شب را کنار هم می گذرانند. صبح نهیر زودتر بیدار شده و با یادداشتی برای یاماچ، آنجا را ترک کرده. یاماچ هم فورا آماده شده و به محله می رود که جومالی و سلیم حمله آذر و نابود شدن مکان هایشان را به او می رساند. یاماچ نگاه معناداری به عمو می اندازد و بعد به سمتش می رود. عمو می گوید: «تو حق داشتی. اینا سعی می کنند از هر سوراخی وارد بشن! من فقط سعی کردم هم از تو و هم از گودال محافظت کنم یاماچ... اما دیگه دخالت نمیکنم. تو هم باید بهم قول بدی که اول از خودت و بعد از برادرات محافظت کنی. » یاماچ قول می دهد. وارتلو و مدد از جای ضیا را می فهمند و سراغش می روند. ضیا به آنها می گوید که فلشی که حاوی ویدیو است الان دست شخصی آلمانی به اسم خان زیمران است اما خان گفته که در ازای دادن فلش باید برایش کاری بکنند. وارتلو که می بیند چاره ای ندارد قبول می کند و سراغ خان می رود. خان اول فلش را به او نشان می دهد اما بعد خواسته اش را مطرح می کند. او می گوید: «باید جنسی را برایش به خارج از شهر بفرستند بدون این که صدمه ای ببیند. » وارتلو فورا قبول می کند اما شب با پسربچه ای چهار پنج ساله روبرو می شود که در اصل جنس او است و باید او را به خارج از شهر بفرستند. هم مدد و هم وارتلو جا خورده و خشکشان می زند. یاماچ به همراه سلیم و جومالی به هتلی که رشید فضل الله در ان اقامت دارد می روند. یاماچ از او اسم و ادرس کسانی را که در آن جلسه آذر حضور داشتند ممی پرسد. رشید هرکسی را که می شناسد به او می گوید. سلیم و جومالی جلوتر از او از هتل خارج شده و سوار ماشین می شوند. همان موقع آذر به یاماچ زنگ می زند و می گوید: «رفتی پیش رشید فضل الله که بری زیر بالش؟ به قدری بهت نزدیکم که بتونم تو مغزت شلیک کنم اما به جاش نشونت میدم جلوی چشم از دست دادن برادر یعنی چی! » یاماچ با وحشت به سلیم و جومالی چشم می دوزد که همان موقع سه نفر مسلح به سمت جومالی شلیک می کنند و سلیم هم زخمی می شود...
4 سال پیش در تاریخ 1399/11/06 منتشر شده است.
0 بـار بازدید شده
... بیشتر