فیک جونگ کوک پارت پنجم

فیک‌تهیونگP³آپ‌شد:)BTS_OT7
فیک‌تهیونگP³آپ‌شد:)BTS_OT7
1.1 هزار بار بازدید - 3 سال پیش - که یه دفعه گفت :برای
که یه دفعه گفت :برای یه روز دوست دخترم شو تعجب کردی گفتی :چی ددوست ددختر سرش رو تکون داد به نشونه ی مثبت و گفت :من به چندتا از دوستام به دروغ گفتم دوست دختر دارم و اونا گفتن بیارمش دونباله خودم سر قراری که با هاشون دارم و من از تو درخواست کردم و تو رو بهش گفتی : فکر ونم بهت میخندد چون من یه دختره هرزم نه که نگاهش ناراحت شدو گفت متاسفم اما من ازت خواهش نمیکنم و گوشیش رو در اوردو اون عکس که انگام بوستون گرفته بود رو نشونت دادو گفت :میزارم تو سایت مدرسه که همه ببینن رفتی طرفش و گفتی :یااااااا همین الان پاکش کن کوکی :تو کی هستی که به من دستور میدی گفتی یا خواهش میکنم که یه دفعه پات خورد به توپی که کوکی داشت باهاش تمرین میکردو افتادی رو کوکی و تمام بدنتون کامل رو هم بود که اومدی بلند شی که گرفتت(خوشم میاد همه وقتی دختر می خواد بره میگرنش )بش گفتی یا داری چی کار میکنی حالا هم فکر میکنن که ما پرید تو حرفت و گفت:دونبال بیا پاک میکنم به خاطر اینه لباست نازک بود و افتاده بودی روش و از خجالت داشتی اب میشودی و بچها داشتن نگاهتون میکردن سریع گفتی باشه باشه حالا لطفا ولم کن ولت کرد و سریع از رو هم بلند شدیدو شروع کردین ورزش کردن دیگه هیچ حرفی باهم نزدید که زنگ خورد و رفتی تو رخت کن و سریع لباست رو عوضی کردی و رفتی از در مدرسه اومده بودی بیرون سریع گوشیت رو در اوردی و به رانندت پیام دادی امروز خودم میام نیا دونبالم دیکه که سریع دوتا تیک خورد و بعد رانندت گفت :چشم خانم و راه افتادی دلت برا با مترو رفتن تنگ شده بود راه افتادی که از پشت یه نفر اومد جلوت که ترسیدی (فکر کردی کوکیه نخیرم جیمین خانمه ) خواهر یه من چرا خودش داره میره که بهش اهمیتی ندادی و راه افتادی که اومد بغلت شونه به شونه گفت :چیه چرا ناراحتی عشقه من گفتی :به من نگو عشقه من که تعجب کرد تو هیچ وقت نمیگفتی این حرف رو بهت نزنه که گفتی :تعجب کردی یه وقت جونکی جونت ناراحت شه که وایستاد و گفت:چ چ چی تو از کجاا میدونیییی گوشیت رو در میار ی و عکسی که ازشون گرفت بودی رو نشونش دادی که گفت : تو تو تو پریدی تو حرفش و گفتی اره من دیدم که داشتی جونکی رو میبوسیدی ارم اومد تو صورتت و گفت :لطفا فعلا به مامان بابا نگو که دستت رو اوردی از تو جیبت بیرو و روبه روش گرفتی که فهمید چی می خوای و دو دلار از تو جیبش در میاره و بهت میده و چشمکی بهش میزنی و کیفت رو از رو کولت پایین میاری و پول رو تو کیف پولت گزاشتی و دست جیمین رو گرفتی و گفتی بهتره یکم با داداش بزرگم حال کنم چون چند روز دیگه یه نفر دیگه میدزدتت برا خودش بعد دور دور رفتین خونه و سلام به مامان و بابات کردی و چون رفته بودین رستوران سیر بودی رفتی تو اتاقت و لباس هات رو عوض کردی و خوابیدی و... شرایط پارت بعد: لایک=۱۰تا کامنت=۴تا فالو=۲تا فالو=فالو خداپص تا فردا «من ننوشتم»
3 سال پیش در تاریخ 1400/12/12 منتشر شده است.
1,129 بـار بازدید شده
... بیشتر