عهد میبندم

چشمه رسانه نوجوان / Teen Media
چشمه رسانه نوجوان / Teen Media
214 بار بازدید - 3 سال پیش - قدیمی است. عقربه‌هایش پیر و
قدیمی است. عقربه‌هایش پیر و فرتوت شده‌اند، ولی هنوز مثل ساعت‌های جوان تیک‌و تاک می‌کند. من و این ساعت ماجراها داریم. شب وداع، گوشه صحن گوهرشاد، ساعت هشت، همانجا بود که با اولین تیک عقربه‌اش، اولین تیک حضور من در کلاس رفاقت امام رضا را زد. آقا مربی گفته‌بود؛ از حالا به بعد تک تک ثانیه‌های عمرت ارزش دوچندان دارد و خودش آن ساعت را به من هدیه داده‌بود. آن شب؛ از همان اولین ثانیه‌های بعد از ساعت هشت، قصد کردم که کبوترانه زندگی کنم و کبوترانه بندگی! کبوترانِ جلد خوب می‌دانند، کفتری که آب و دانه صاحب خانه‌ را خورده‌باشد، بی معرفتی است که پی دانه‌ء این و آن بپرد. این مرام را خوب از کبوتر‌ها به یاد داشتم. همین راه و رسم کبوتران بود به گمانم، آن ورقی که خادم‌ها به آن می‌گفتند تعهد نامه و باهم مقابل گنبد زمزمه‌اش می‌کردند! من امّا سر در نمی‌آوردم از این بندها، فقط در خیال بندِ امام‌شدن بودم و با خادمان تکرار می‌کردم؛ تعهد می‌دهم! تعهد می‌دهم چشمانی که به گنبد طلای امام رضا افتاده از گناه بازدارم. تعهد می‌دهم، ظاهر و باطنم آن‌گونه باشد که دل امام ع را شاد کند. تعهد می‌دهم... و همینطور با سی و سه تپش، سی و سه بار قول مردانه دادم که برای همیشه جلد دانه‌ء امام رضا ع باشم و ریزه‌خوار خانه او. حالا خیلی سال از آن شب می‌گذرد. تنها بیست و چند نفس مانده تا این سال دست در دست قرن سیزدهم به خاطرات بپیوندد و من و ثانیه‌های نوکری‌ام وارد سال جدید شویم. قرنی که پر است از خاطرات خوب و بد. و از همه خاطرات غمناک‌تر؛ خاطره شبِ سیزدهم! شبی که به جرأت می‌شود گفت شب شهادت متعهد ترین سرباز امام زمان بود! شب شهادت سرادر متعهد اسلام، حاج قاسم. آقاجان! حالا که حرف از تعهد حاج قاسم به میان آمد، دوست‌دارم در سی‌وچهارمین بند تعهدم به شما بگویم؛ تعهد می‌دهم که متعهد باشم، مثل حاج قاسم! گذر تک‌تک این ثانیه‌های عمرم به قدیمی‌شدن نوکری‌ات می‌ارزد.
3 سال پیش در تاریخ 1400/03/05 منتشر شده است.
214 بـار بازدید شده
... بیشتر