تمرینات نمایش نامه دریاچه ماهی

Sadeghi_younesi
Sadeghi_younesi
9 بار بازدید - 4 هفته پیش - نمایش‌نامه «دریاچه ماهی» نوشته: حسن
نمایش‌نامه «دریاچه ماهی» نوشته: حسن صادقی یونسی ### شخصیت‌ها: 1. تخریبچی: جوانی کم سن و سال، با لباس غواصی پلنگی شکل، اسلحه کلاشینکوف قنداق تاشو بر دوش، کلاه آهنی بر سر. 2. عباسعلی پور: (حضور فیزیکی ندارد، تنها به عنوان شخصیتی که با او خداحافظی شده، ذکر می‌شود.) ### صحنه: صحنه‌ی نمایش شامل یک پهنه‌ی آب و خاکریز است. در دو طرف صحنه، آب‌های راکد دریاچه دیده می‌شود که جاده‌ای از میان آن می‌گذرد. خاکریز کوتاهی در میانه صحنه قرار دارد و در پس‌زمینه، سنگرهای بتنی دشمن به چشم می‌خورد. صدای گلوله و خمپاره گاه‌به‌گاه شنیده می‌شود. ### نورپردازی: نور سرد و آبی‌رنگی، فضایی از شب و جنگ را تداعی می‌کند. نور قرمز گاه‌به‌گاه بر اثر انفجارها روشن می‌شود و سایه‌های سنگین و متحرکی بر صحنه می‌اندازد. ### دکور: صحنه با آب‌های تیره و راکد، سنگرهای بتنی در پس‌زمینه، و خاکریزی که در میانه صحنه قرار دارد، تزیین شده است. در گوشه‌ای از صحنه، چاله‌ای کوچک و پر از آب دیده می‌شود. صدای دوردست خمپاره و تیراندازی مدام به گوش می‌رسد. --- ### آغاز نمایش: *(تخریبچی وارد صحنه می‌شود. او از ماشین تویوتا پیاده می‌شود و با عباسعلی پور خداحافظی می‌کند. سپس به سمت خاکریز می‌رود. صدای گلوله‌ها و خمپاره در پس‌زمینه شنیده می‌شود. تخریبچی با نگاهی مضطرب و در عین حال مصمم، به اطراف نگاه می‌کند.)* تخریبچی: (با خودش، نگاهی به خاکریز می‌اندازد) خوب خوب، یک خاکریز کوتاه... یک جاده که دو طرفش آب است... (رو به تماشاگران، با لحنی آرام) جاده با خرج گود منفجر و قطع شده... روبروی من، دشمن پشت سنگرهای بتنی، چون کفتارهای پیر بی‌دندان... نگران از پیشروی، مضطرب از عقب‌نشینی... *(چند قدم در صحنه راه می‌رود و به سنگرهای دشمن خیره می‌شود.)* تخریبچی: از دور سرباز بعثی را دیدم، او هم مرا دید... (ناگهان به داخل چاله‌ای کوچک می‌پرد. صدای اصابت خمپاره به گوش می‌رسد. تخریبچی خودش را می‌تکاند.) نزدیک بود... بهتر است بروم یک کیسه خواب از آن سوی خاکریز بگیرم... به به، کیسه خواب... رزمنده محصل فریمانی، تنها و بی‌یاور اینجا، روبروی دشمن عراقی... با یک تفنگ و یک سیم‌چین و یک سرنیزه... بدون غذا... بدون آب... *(دوباره راه می‌افتد و با خود حرف می‌زند. صدای خمپاره‌ای دیگر به گوش می‌رسد. او ناگهان می‌ایستد.)* تخریبچی
4 هفته پیش در تاریخ 1403/06/12 منتشر شده است.
9 بـار بازدید شده
... بیشتر