شعر جانسوز مولانا در لحظه وادع با شمس باصدای عرفانی خلیل عالینژاد

۩II۩IJ۩ محمود تبار ۩IJ۩II۩
۩II۩IJ۩ محمود تبار ۩IJ۩II۩
6.5 هزار بار بازدید - 6 سال پیش - آن دلبر من آمد بر
آن دلبر من آمد بر من زنده شد از او بام و در من گفتم قنقی امشب تو مرا ای فتنه من شور و شر من گفتا بروم کاری است مهم در شهر مرا جان و سر من گفتم به خدا گر تو بروی امشب نزید این پیکر من آخر تو شبی رحمی نکنی بر رنگ و رخ همچون زر من رحمی نکند چشم خوش تو بر نوحه و این چشم تر من بفشاند گل گلزار رخت بر اشک خوش چون کوثر من گفتا چه کنم چون ریخت قضا خون همه را در ساغر من مریخیم و جز خون نبود در طالع من در اختر من عودی نشود مقبول خدا تا درنرود در مجمر من گفتم چو تو را قصد است به جان جز خون نبود نقل
6 سال پیش در تاریخ 1397/03/30 منتشر شده است.
6,525 بـار بازدید شده
... بیشتر