محسن ذوالفقاری _ از پنجره تا عشق

محسن ذوالفقاری
محسن ذوالفقاری
105 بار بازدید - 4 سال پیش - طنازی بهار , بر قامتت
طنازی بهار , بر قامتت نشست در پیچ زلف تو, غوغای شب شکست عطر تو آمد و عقل از سرم پرید نقش فنا گرفت غیر از تو هر چه هست تا صبح دیدنم از قله های دور مستانه می رسی آرام و پر غرور هر شب رسیده ام تا صبح چشم تو با چنگ خوش نوا , سرشار شوق و شور "چشم مرا دزدیده ای از پنجره تا عشق در سایه‌ای پنهان نگاهت می کنم با عشق از زلف تو پل می زنم تا باورم هر شب در گیر بی قراریم در کوچه های تب" تو ، خواهشِ دلی در معبدِ نیاز من ، قلبِ عاشقِ لبریز حاجتم شبگردی و جنون ، چشمی پر اشک و خون هر روز و شب شده ، با تو حکایتم "چشم مرا دزدیده ای از پنجره تا عشق در سایه‌ای پنهان نگاهت می کنم با عشق از زلف تو پل می زنم تا باورم هر شب در گیر بی قراریم در کوچه های تب"
4 سال پیش در تاریخ 1399/09/30 منتشر شده است.
105 بـار بازدید شده
... بیشتر