حکایت فرار از عزرائیل | مثنوی معنوی مولانا - دفتر اول

مینوی خرد
مینوی خرد
648 بار بازدید - پارسال - داستان فرار از عزرائیل |
داستان فرار از عزرائیل | فرار از مرگ نگریستن عزرائیل بر مردی و گریختن آن مرد در سرای سلیمان و تقریر ترجیح توکل بر جهد و قلت فایدهٔ جهد زاد مردی چاشتگاهی در رسید در سرا عدل سلیمان در دوید رویش از غم زرد و هر دو لب کبود پس سلیمان گفت ای خواجه چه بود گفت عزرائیل در من این چنین یک نظر انداخت پر از خشم و کین گفت هین اکنون چه می‌خواهی بخواه گفت فرما باد را ای جان پناه تا مرا زینجا به هندستان برد بوک بنده کان طرف شد جان برد نک ز درویشی گریزانند خلق لقمهٔ حرص و امل زانند خلق ترس درویشی مثال آن هراس حرص و کوشش را تو هندستان شناس باد را فرمود تا او را شتاب برد سوی قعر هندستان بر آب روز دیگر وقت دیوان و لقا پس سلیمان گفت عزرائیل را کان مسلمان را بخشم از بهر آن بنگریدی تا شد آواره ز خان گفت من از خشم کی کردم نظر از تعجب دیدمش در ره‌گذر که مرا فرمود حق کامروز هان جان او را تو بهندستان ستان از عجب گفتم گر او را صد پرست او به هندستان شدن دور اندرست تو همه کار جهان را همچنین کن قیاس و چشم بگشا و ببین از کی بگریزیم از خود ای محال از کی برباییم از حق ای وبال . بخش های ویدئو 00:31 - مطرح کردن علت ترس به حضرت سلیمان 01:16 - درخواست مرد از حضرت سلیمان 01:42 - مکالمه حضرت سلیمان با عزراییل 02:44 - شرح و تفسیر نمادها و رمزها 02:51 - اشاره به داستان شیر و نخجیران . اگر از تماشای ویدئو لذت بردید، لطفا لایک کنید و نظرتون رو ثبت کنید، حتی با یه استیکر. همینطور ممنون میشم که کانال منو سابسکرایب کنید و دکمه زنگوله رو بزنید تا هر وقت ویدئوی جدیدی پست کردم متوجه بشید. با کمال میل پذیرای انتقادات محترمانه و سازنده شما هستم.
پارسال در تاریخ 1402/03/02 منتشر شده است.
648 بـار بازدید شده
... بیشتر