رمان دیدار عشق پارت چهارم

موکب امام حسین (ع)
موکب امام حسین (ع)
60 بار بازدید - 2 سال پیش - رسیدم خونه محسن داشتم از
رسیدم خونه محسن داشتم از خجالت اب میشدم هیچی نگفتم از ماشین پیاده شدم محسن زنگ ایفون رو زد یکی ایفون رو برداشت خواهرس مهسان بود گفت سلام داداش بیا تو من این طرف ایستادم تا منو نبینن مهسان با ایفون در رو بتز کرد محسن ماشینش رو جلو در خونه پارک کرد رفتیم داخل فکر می کنم کلیپ تولد 1400 محسنو دیده باشین که یه خونه بود خونه محسن دقیقا اون شکلی بود رفتم داخل همه به محسن سلام کردن اومدن جلو تا محسنو ببینن منو هم دیدن تعجب کردن که من کیم قلبم فشرده شد نمیدونسنم چی بگم سلام کردم محسن گفت اگه میشه چند دقيقه تو حیاط منتظر من بمونید تا صداتون کنم رفتم تو حیاط اون لحظه حلقه حلقه اشک ریختم سعی کردم خودمو کنترل کنم یه نفس عمیق کشیدم فک کنم محسن داره در مورد من یه چیزایی میگه چون نامه بیوگرافیمو بهشون نشون نداده چن لحظه بعد خواهر مهسان اومد تو حیاط خونه اومد سمتم لبخند میزد منو بغل کرد بهش گفتم من نمیخواستم مزاحمتون بشم اقای ابراهیم زاده اسرار کردند خب نمیتونستم دستشون رو رد کنم مهسان : خوش اومدی بیا بریم تعجب کردم رفتیم تو سلام کردم همه سلام کردن خواهری مطهره و محدثه هم بودن شب شد دیر وقت بود خداحافظی کردم و رفتم بیرون این دفعه تونستم حریف اقا محسن بشم سوار تاکسی شدم رفتم خونه کلید انداختم و رفتم تو رفتم تو اتاقم دیگه نمیتونستم رو پاهام بند بیام افتادم رو تخت خوابم و خوابم برد اون دوشب بهترین شب زندگیم بود خب تینم پارت چهار حالا پارتای بعدب قراره همسفر هم بشیم موزیکی که ر و این ادیته موزیک قدم بزن سامان جلیلی من تشکر کنم از اجیا که گفتن رمان رو ادامه بدم میخوام اسم رمان رو عوض کنم بزارم دیدار ماه
2 سال پیش در تاریخ 1401/05/08 منتشر شده است.
60 بـار بازدید شده
... بیشتر