رمان میراکلس، (عشق و نفرت) پارت ۱۰

ΛDӨЯIПΛ
ΛDӨЯIПΛ
607 بار بازدید - 2 سال پیش - پارت ۱۰ همینجوری که داشتم
پارت ۱۰ همینجوری که داشتم میخوندم یک قطره اشک از صورتم جاری شد، ولی جلو خودمو گرفتم،اهنگ که تموم شد یه دلشوره بدی داشتم،حس میکردم قراره یه اتفاقی بیوفته،همه دست زدن، وقتی صدا قطع شد تازه یه نفر شروع کرد به دست زدن،اون اون آدرین بود؟؟ اد: خیلی قشنگ خوندی،راست میگفتن صدات بدون دستگاهه،ولی مری،من هرکاری میکنم تا دوباره به دستت بیارم اینجارو ببین دیدم یکی از بادیگارد هاش دست مایلی رو گرفته ما: ولم کنید،ماماننننننن،عمووووووو ف: هی ولش کن م: ولش کن احمق، بچمو ول کن،الان وقتش نیستتتتت اد: این بجه احتیاج داره همراه پدرومادر بزرگ بشه نه فقط مادر یه کاغذ انداخت زمین و گفت اد: این ادرس،منتظرتم بانوی من اینو گفت و رفت دویدم پیش فلیکس، کل پارتی بهم ریخت م: حالا چکار کنیم ف: نگران نباش هیچ کاری نمیتونه بکنه آلیا اومد سمتم ال: مری این آدرین نبود؟! ببینم چرا اینجوری کرد؟! چخبره؟!! م: آ...آلیا بعدا بهت توضیح میدم ف: من میرم سراغش م: فایده نداره فقط خودم باید برم،اون به حرف من گوش میده آدرسو برداشتم و رفتم سمت خونه،لباسامو عوض کردم و یه نیم تنه قرمز خالخالی با یه شلوار لش مشکی پوشیدم و موهامو دنبه اسبی بستم و دویدم تو ماشین همراه سه تا از بادیگارد هام سمت خونه‌اش راه افتادم، زیاد دور نبود رسیدم و پیاده شدم وزنگ زدم رفتم داخل از زبون آدرین آدرسو گذاشتم و مایلی رو بردم ما: ولم کنن،ولمممممم کنننننن اد: نترس بابایی بهت بد نمیگذره به زودی مامانتم میاد ما: من بابایی مثل تو نمیخوام اد: نترس خوشگله، منم مهربونم، ولی الان وقتش نیست ما: میخوای با مامانم چکار کنییی اد: میخوام باهاش ازد***واج کنم ما: مامانم میخواد با عمو فلیکس ازد***واج کنه عصبی شدم و دستمو مشت کردم کوبیدم به فرمون اد: اسم اون عوضیو جلوم نیار(با عصبانیت و داد) ما: هه، چیه؟ حسودیت شد؟ اد: بچه تو چقد بلبل زبونی ما: نا سلامتی بچه مرینت دوپن چنگ هستم ها اد: حالا خوبه پدرتم منم :| بچها من اصلا از حمایت های پارت قبل راضی نبودم همون بهتره که شرط بزارم:]¡ شرط ۲۰ لایک ۳۰ کامنت ۱۰۰ ویو
2 سال پیش در تاریخ 1401/04/06 منتشر شده است.
607 بـار بازدید شده
... بیشتر