سریال روزگارانی در چوکوروا قسمت ۱۰۱

نیما افشارنادری
نیما افشارنادری
6.9 هزار بار بازدید - 4 سال پیش - سریال روزگارانی در چوکوروا قسمت
سریال روزگارانی در چوکوروا قسمت 101 آدرس کانال مشکی ترکی https://www.seevid.ir/fa/result?ytch=UCmu9... لینک کانال تلگرامی مشکی: https://t.me/meshkimedia داستان قسمت آخر سریال روزگارانی در چوکوروا، فصل اول. ییلماز با چه کسی ازدواج می‌کند؟ زلیخا می‌میرد؟ https://youtu.be/UhgoFtXMExk داستان قسمت آخر سریال زن، فصل سوم. بهار و عارف عروسی می‌کنند؟ عاقبت شیرین چه می‌شود؟ https://youtu.be/PABScOevTfU داستان قسمت آخر سریال تردید، فصل دوم. چه بلایی سر ریحان می‌آید؟ راز بزرگ عزیزه چیست؟ پدر میران کیست؟ https://youtu.be/canJbyG5KkQ داستان قسمت آخر سریال گودال، فصل دوم. یاماچ ادریس را می‌کشد یا ادریس یاماچ را؟ رئیس بعدی گودال کیست؟ https://youtu.be/aUroFMuLtdQ یک هفته قبل از حادثه تیراندازی: در خانه دمیر، نعمت متوجه می شود که کرم عدنان تمام شده است. سحر به او میگوید که مراقب عدنان است و پوشک او را نیز عوض میکند تا نعمت بتواند برای خرید کرم بیرون برود. بعد از رفتن نعمت، سحر یک بسته کرم جدید داخل کشو می گذارد و بی توجه به عدنان از اتاق بیرون می رود. در آشپزخانه، ثانیه گوشواره های جدید خودش را به فادیک و گولتن نشان میدهد. سحر نیز آنها را میبیند و به او تبریک میگوید. عمه داخل شهر مشغول جشن و پایکوبی بخاطر برد تیم چکوراوا هستند. سویل، مادر مژگان به آدانا آمده و به بیمارستان می رود. مژگان با دیدن مادرش غافلگیر و خوشحال می شود. سپس از او میخواهد که به کلوپ شهر برود تا مژگان نیز کمی بعد به او ملحق بشود. سویل از آدانا خوشش نمی آید و احساس راحتی نمیکند‌. وقتی زلیخا به خانه می رود، با شنیدن صدای گریه عدنان و کثیف بودن جای او عصبانی می شود و سراغ نعمت را میگیرد. سحر میگوید که نعمت بیرون رفته و به عدنان رسیدگی نکرده است. سپس میگوید که او هر روز بعد از بیرون رفتن زلیخا خودش نیز بیرون می رود. زلیخا عصبی شده و وقتی نعمت به خانه می آید، با او دعوا میکند. نعمت میگوید که سحر شاهد است که او برای خرید پماد رفته است. اما سحر انکار میکند و میگوید که نعمت به بچه رسیدگی نمیکند. نعمت ناراحت می شود. زلیخا از او می‌خواهد وسایلش را جمع کند و از آنجا برود. هولیا پیش دوستان خود در کلوپ شهر رفته است. هنگامی که مژگان پیش مادرش می آید، هولیا جلو رفته و یا سویل آشنا می شود. مژگان ای مادرش میخواهد که برای شام بیرون بروند اما او قبول نمیکند. آنها به خانه می رود. دمیر به شرکت می رود. تکین داخل دفتر او منتظر است. او ترمز بریده شده ماشین ایلماز را به دمیر نشان میدهد و سپس بخاطر این کار او بحث میکند. دمیر ابتدا انکار کرده و سپس از او میخواهد برود. تکین در مسیر، فهمی، یکی از نگهبانان خانه خودش را میبیند که یک ماشین جدید خریده است. او متوجه می شود که فهمی جاسوس اوست. در خانه مژگان، مادرش از وضعیت خانه او گله کرده و آنجا را لایق مژگان نمی‌داند. او در مورد ماجرای ایلماز خبر دارد و مانند پدر مژگان مخالف ارتباط او و مژگان است.گاز خانه مژگان خراب است و کمی بعد، ایلماز به همراه یک گاز جدید به خانه مژگان می آید. مژگان مادرش را به ایلماز معرفی کرده و او را برای شام نگه می‌دارند. ایلماز تمام اتفاقات زندگی خود را به سویل میگوید و سپس از علاقه اش به مژگان می گوید. هنگامی که ایلماز می رود، مشخص است که سویل از او بدش نیامده اما با این حال او را در شأن مژگان نمی‌داند. وقتی دمیر‌ به خانه می رود، همه کارگران دم در جمع شده و بابت پیروزی تیم خوشحالی میکنند و از دمیر تشکر میکنند. زلیخا و عدنان نیز لباس رنگ تیم را پوشیده اند. زلیخا بابت اخراج نعمت به دمیر و هولیا خبر میدهد. سپس میگوید که میخواهد خودش از عدنان مراقبت کند، اما دمیر قبول نمیکند. زلیخا سحر را پیشنهاد میدهد و میگوید که کار او خوب است. سحر از پشت در این حرف را شنیده و خوشحال می شود. زلیخا این خبر را به او میدهد و از سحر میخواهد به اتاق عدنان جا به جا شود. دمیر به سحر میگوید که باید لباسهای بهتری بپوشد و به خودش برسد. ثانیه و فادیک وقتی می فهمند که سحر پرستار عدنان شده است، از اینکه او به این سرعت از مزرعه آمده و به این مقام رسیده حرصشان میگیرد.
4 سال پیش در تاریخ 1399/10/10 منتشر شده است.
6,963 بـار بازدید شده
... بیشتر