سیزدهمین پارت رُمآنِ مُسَکِّنِ صِدایَتِّ :)

.
96 بار بازدید - 3 سال پیش - بسم رب چشماش رُمآنِ مُسَکِّنِ
بسم رب چشماش رُمآنِ مُسَکِّنِ صِدایَتِّ :) پارت 13 از زبان ترلان: داشتم تو تلگرام درس میخوندم ک همینطوری ب یاد مستان افتادم رفتم اکانتشو چک کنم ببینم کی اومده؟ ک دیدم 3 روز پیش اومده بود ! باخودم گفتم ینی اونم اکانت منو چک میکنه ؟؟ ی هفته پیش بهش زنگ زده بودم اونم وسطاش شارژم تموم شد:/ باید از مامانم اجازه بگیرم تا بهش بزنگم بعد اینکه تایم درسیم تموم شد آیسان اومد{اسم خواهرمه} و گوشی رو ازدستم قاپید. چون منم 3 ساعت تو گوشی بودم چیزی بهش نگفتم ( اخه میخواستم بچه خوبی بشم ک مامانم اجازه بده ب مستان بزنگم ^--^ ) ب ساعت نگا کردم ساعت 5 بود. رفتم اشپزخونه ب مامانم گفتم : مامان چ کارایی داری بگو کمکت کنم :)) مامانم: همه کارا رو کردم فقط مونده ظرفا و جارو کردن خونه من:اونا با من نگرات نباش مامانم: ترلان سرت ب جایی خورده؟؟ چ مهربون شدی! من: اره سر عقل اومدم ^-^ بعد خندیدم و زود دس ب کار شدم . تو ی ربع همه ظرفا رو شستم بعدش 20 دیقه ای هم خونه رو جارو کردم.تموم کع شد عین بچه معصوم ها رفتم نشستم پیش مامانم :) مامان: دستت درد نکنه من:مرسی مامانم بعد گفتم : مامان ی چیز ازت میتونم بخوام؟ مامان: باید بدونم چیه؟ من: میشه ب مستان بزنگم؟ مامان: پس برا همین کارا رو کردی دیگ درسته؟؟ { منم ی لبخند ریز شیطونی زدم} کع مامان گف: باش برو زنگ بزن تا دیدم تنور داغه زودی گفتم : مامان میشه تصویری بزنگم ؟ مامان: لا اله الا الله باش بزنگ :) من: مرســـــــــــی مامان: ترلان ب مستان بگو اون قضیه رو ب مامانش بگه ببینم جوابشون چیه؟ من: چشم :) بعد رفتم ی بغل ناناز کردم مامانمو و رفتم تا ب مستان بزنگم :) گوشی رو برداشتم همینکه میخواستم رو شماره مستان لمس کنم دیدم کع مستان خودش بهم زنگ زد ذوق مرگ شدم برا همین خودم اول گفتم : الو سلام مستااان ! :) دیگ بقیشو هم مستان براتون تو پارت بعدی تعریف میکنه دیگ ^--* . . . عشقم اگ دوس داشتی این رمانو ب یکی معرفی کن لایک کنو نظرتو راجب این رمان تو کامنتا بگو تا ازشون تو نوشتن رمان استفاده کنم. منتظر پارت بعدی باشید. عاشق ماشقتونم
3 سال پیش در تاریخ 1400/05/20 منتشر شده است.
96 بـار بازدید شده
... بیشتر