دکلمه شهر من اینجا نیست،مهدی پشنگ

دکتر مهدی پشنگ
دکتر مهدی پشنگ
11.8 هزار بار بازدید - 2 سال پیش - شهر من اینجا نیست که
شهر من اینجا نیست که چنین پر شده از وسوسه ی خاموشی و چنین سرشار است از دروغ و دغل و بی هوشی شهر من اینجا نیست من غریبم اینجا مردمان این شهر مثل سنگ و شیشه لاجرم می جنگند آه ، جنس من چیست؟ از درختم یا باد از خموشی و عدم یا فریاد هرچه باشم اینجا مثل ماهی در آب می سپارم خود را به دو دست جریان پشت جریان رفتن کار هر ماهی نیست می روم جوی به جوی می روم رود به رود و نهایت دریا شاید آنجا ، جایی بغض دلتنگی من پاره شود غربتم چاره شود نه ! چه می گویم من ؟ باید اینجا ماند و به غریبی خو کرد باید آغوش گشود آسمان را بو کرد من نباید ز هیاهوی زمین بُگریزم پس کجا دست نیاز خویش را آویزم ؟ پرم از کیست؟ کجاست ؟ پرم از چون و چرا ؟ و دلم لبریز است از چگونه ؟ تا کِی ؟ من پر از پرسش بی واهمه ام و دلم پاسخی از جنس تو را می خواهد . راستی جنس تو چیست؟ نکند از سنگی که چنین با دل من می جنگی باز بی جا گفتم تو دلت دریایی ست و نگاهت آبی ست و من آن ماهی سرخ کوچک به دلت محتاجم و دچار عطش عشق تو ام و ز مهرت سرشار نکند آخر ِ کار ماهی تشنه ی اهلی شده را بسپاری به دهان ساحل دل من بسته به هر موج نگاه تو شده وای از دست دل! من پشیمان شده ام عاقبت یک روز این شهر شلوغ می شود خانه ی تو در هجوم این سیل منتظر می مانم تا که یک شب بگذارم سر را بر روی شانه ی تو مهدی_پشنگ دکترپشنگ
2 سال پیش در تاریخ 1400/10/23 منتشر شده است.
11,826 بـار بازدید شده
... بیشتر