سریال عشق از نو قسمت ۱۶۸

نیما افشارنادری
نیما افشارنادری
926 بار بازدید - 3 سال پیش - 0:00 / 5:08 Açıklama سریال
0:00 / 5:08 Açıklama سریال عشق از نو قسمت 168 Meshki Turkido12 görüntüleme2 Kas 2021 سریال عشق از نو قسمت 168 دوبله فارسی کانال تلگرامی: https://t.me/MeshkiGemTV آدرس کانال یوتیوب مشکی‌مدیا https://www.seevid.ir/c/MeshkiMedia آدرس کانال مشکی کاناپه https://www.seevid.ir/c/MeshkiKanap... آدرس کانال یوتیوب مشکی ترکی https://www.seevid.ir/c/MeshkiTurki آدرس کانال یوتیوب مشکی ترکیدو https://www.seevid.ir/fa/result?ytch=UC-Bs... آدرس کانال مشکی ترکیسه https://www.seevid.ir/fa/result?ytch=UC_bp... آدرس کانال مشکی ترکی4 https://www.seevid.ir/c/MeshkiTurki... داستان قسمت آخر سریال عشق از نو. بچه فاتح و زینب زنده می‌ماند؟ https://youtu.be/q3GItVplB94 داستان قسمت آخر سریال دکتر معجزه‌گر. علی و نازلی عروسی می‌کنند. https://youtu.be/nmfEuNAJPyw وقتی حیدر و دخترها حسابی نگران آیفر هستند، ویدیویی به گوشی حیدر فرستاده می شود که کسی که آیفر او را به پلیس ها گزارش کرده بود، آیفر را گروگان گرفته و در ویدیو حیدر را هم تحقیر و مسخره می کند. حیدر از این که زنش دست ان آدم افتاده حسابی عصبانی می شود. او با دخترها همراه می شود تا سراغ آیفر بروند. شاه زی با نگرانی به بیرول زنگ میزند و در مورد این که مادرش گیر مافیا افتاده صحبت می کند و گوشی را قطع می کند. بیرول که از او آدرس را می خواست حالا نمیداند باید چطور کمکشان کند. احمد راننده ی حیدر کسی است که به خاطر رفتار بد آیفر، با مافیا همکاری کرده تا آیفر را گروگان بگیرند! تورکان به عمارت شکرجی زاده می رود و با دیدن مصطفی چشمانش برق میزند. مصطفی هم از او خوشش می آید. تورکان به سمت زینب و فاتح می رود تا در مورد این که حسابی از مصطفی خوشش آمده صحبت کند اما انها که از قبل این را حدس میزنند به او می گویند که دست از سر مصطفی بردارد چون او خیلی پسر صاف و ساده ای است و اصلا دلشان می خواهد گیر دام تورکان بیفتد! وقتی حیدر و دخترها به مخفیگاه قاسم میرسند، حیدر با جدیت از او می خواهد که آیفر را رها کند اما قاسم به افرادش دستور می دهد تا حساب آنها را برسند. افراد قاسم هم آنها را دوره می کنند و اسلحه به سمت سرشان می گیرند. دخترها حسابی می ترسند که بیرول از راه می رسد و اسلحه را روی سر قاسم می گیرد و او را تهدید می کند تا آیفر و دخترها و حیدر را رها کند وگرنه بد می بیند. قاسم هم چاره ای نمی بیند که به حرف بیرول گوش بدهد و در آخر می پرسد:« الان میخوای این همه آدم رو بکشی؟ » بیرول می گوید: «نه. چون به زنی که خیلی دوستش دارم قول دادم دیگه اسلحه دستم نگیرم. » شاه زی با عشق زیاد به او چشم می دوزد. ملایم بالاخره از راه می رسد و از کل خانواده می خواهد تا دور هم دایره ای تشکیل بدهند و هر مشکلی که با طرف مقابلشان دارند را رو در رو به خود او بگویند و خودشان را خالی کنند. زینب به عنوان اولین نفر به فاتح در مورد نگرانی های بیش از حدش می گوید و اضافه می کند: «وقتی اینجوری نگرانم میشی فکر نمیکنم که شوهرمی، فکر میکنم بابامی برای همینه که سرت عصبانی میشم. ازت میخوام به من و تصمیم هام اعتماد کنی. » فاتح لبخند میزند و قبول می کند و می گوید: «زینب میدونم خیلی اذیتت میکنم اما منم اینجوریم. خیلی دلم میخواست منم آدمی باشم که نگرانی نداره. ولی فقط میخوام باهات خوشبخت باشم. » بعد اورهان مقابل فاتح می نشیند و می گوید: «شوهرخواهر از روز اول که دیدمت فکر میکنم از من متنفری. » فاتح می گوید: «اورهان من همیشه وقتی مشکلی دارم از تو کمک میخوام. میدونی چرا؟ تو مثل داداش نداشته می. داداشا با هم دعوا میکنن اما تهش دست همو میگیرن. » مریم مقابل شوکت می نشیند و از عصبانیت او که مثل یک بمب ساعتی است صحبت می کند. شوکت می گوید: «آدم همه اینارو به خاطر ترسش انجام میده مریم. اما همه ترسای من واقعی شد. من خانواده مو از دست دادم، زنم و دخترم منو ترک کردن. ترس این که دیگه هیچ وقت برنگردین و نبینمتون رو داشتم. » و بغض می کند و می گوید: «شما هم منو ترک نکنین دیگه. بمونین پیشم. » فهمی مقابل مقدس می نشنید و می گوید:« بعضی وقت ها فکر میکنم اصلا نه منو میبینی نه میشنوی. فکر میکنم مثل دوتا غریبه ایم. اما من خیلی دوستت دارم. » مقدس هم بغض کرده می گوید: «درسته که نشون نمیدم چقدر دوستت دارم چون نتونستم به چشمات نگاه کنم. چون فکر میکنم وقتی به چشمات نگاه کنم میبینم که چقدر از ازدواج با من پشیمونی. با مامان گلسوم هم اینجوریه. فکر میکنم از بودن من تو این خونه پشیمونین. » گولسوم می گوید: «درسته که خیلی با هم دعوا میکنیم اما من برگردم عقب باز تورو به عنوان عروسم انتخاب میکنم. این کل کل کردنا باعث میشه فکر کنم هنوزم جوونم مقدس. » بعد از این که همه مشکلاتشان را به ه
3 سال پیش در تاریخ 1400/08/12 منتشر شده است.
926 بـار بازدید شده
... بیشتر