سحر بلبل حکایت با صبا کرد
287 بار بازدید -
2 سال پیش
-
سحر بلبل حکایت با صبا
سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشق روی گل با ما چها کرد
از آن رنگ رخم خون در دل افتاد
وز این گلشن به خارم مبتلا کرد
غلام همّت آن نازنینم
که کار خیر بی روی و ریا کرد
من از بیگانگان دیگر ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
گر از سلطان طمع کردم خطا بود
ور از دلبر وفا جستم جفا کرد
خوشش باد آن نسیم صبحگاهی
که درد شبنشینان را دوا کرد
نقاب گل کشید و زلف سنبل
گرهبند قبای غنچه وا کرد
به هر سو بلبل عاشق در افغان
تنعّم از میان باد صبا کرد
بشارت بر به کوی می فروشان
که حافظ توبه از زهد ریا کرد
وفا از خواجگان شهر با من
کمال دولت و دین بوالوفا کرد.
***
#حافظ
#حافظ_شیرازی
#حافظخوانی
#دیوان_حافظ
#غزل_فارسی
#شعر_فارسی
#شعر_و_ادب_فارسی
#فارسی_را_دوست_بداریم
2 سال پیش
در تاریخ 1401/11/07 منتشر شده
است.
287
بـار بازدید شده