7- دوش دیدم که ملایک درِ میخانه زدند
1.7 هزار بار بازدید -
3 سال پیش
-
شرحِ شعرِ حافظ، از استاد
شرحِ شعرِ حافظ، از استاد مهدیِ نوریان
دوش دیدم که ملایک درِ میخانه زدند، گلِ آدم بسرشتند و به پیمانه زدند.
ساکنانِ حرمِ ستر و عفافِ ملکوت، با منِ راهنشین بادۀ مستانه زدند.
آسمان بارِ امانت نتوانست کشید، قرعۀ کار به نامِ منِ دیوانه زدند.
جنگِ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه، چون ندیدند حقیقت رهِ افسانه زدند.
شکرِ آن را که میانِ من و او صلح افتاد، حوریان رقصکنان ساغرِ شکرانه زدند.
آتش آن نیست که بر شعلۀ او خندد شمع، آتش آن است که در خرمنِ پروانه زدند.
کس چو حافظ نکشید از رخِ اندیشه نقاب، تا سرِ زلفِ سخن را به قلم شانه زدند.
https://shaareh.ir/
3 سال پیش
در تاریخ 1400/02/14 منتشر شده
است.
1,700
بـار بازدید شده