فیک اسما پارت ۵

509 بار بازدید - 2 سال پیش - گزارش‌نده لطفا ج مگه نمی
گزارش‌نده لطفا ج مگه نمی شنوی چی میگم خب پس کردم شدی ج دیدم جواب نداد رفتم سمتش وتکونش.دادم دیدم رنگش پریده بودنش سرده ترسیدم با خودم گفتم نکنه مرده باشه ج سریع رفتم پایین گوشیمو ورداشتم. سریع به اورژانس زنگ زدم شرایط ت بهشون گفتم اونا گفتن که تا کادر پزشکینون می رسه گرم نگهش دارین یه باشه گفتم وسریع اومدم چن تا پتو رو ت انداختم چیزی نگذشت ک اورژانس رسید درو باز کردم وتابالا همراهیشون کردم همه پزشکان دوست جم شدن یکی میگفت علاعم حیاطیشو چک کن یکی میگفت نبضش ضعیفه اون لحظه وقتی اون صحنرو دیدم انگار دنیا رو سرم خراب شده کلافه از اتاق اومدم بیرون رفتم سمتش آشپزخونه یه لیوان آب خوردم ولی دستمو داخله موهام می کشیدم ولی به خودم لعنت می‌فرستادم ک چرا باهات خوب نبودم یهو عضاب وجدان گرفتم همینطور ک داشتم با خودم کلنجار میرفتم با صدایه دکتر سرم و اوردم بالا دکتر ‌.... نگران نباشید آقای پارک حاله همسرتون خوبه فقط یکم ضعیف شدن ک اونم با توجه هایه شما درست میشه ج بعد این حرف یه نفسه عمیق کشیدم و ازشون تشکر کردم کادر پزشکی رو تا بیرون همراهی کردم دستو پام می لرزید به خودم ک اومدم رفتم سمته اتاق درو باز کردم ک چشم خورد ب صورتت که رنگش پریده وارو اتاق شدم و رفتم سمته تخت رو صندلی نشستم همین جور ک چشم رو صورتت بود یهو چشم رفت رو لبات دستمو سمته لبم بردم وبا خودم گفتم میدونی چن وقته این الا اون لبایه لعنطیتو حس نکرده یهو یه قطره اشک از گوشه چشم زد بیرون..بلند شدم و اومدم سمتت دستمو دوطرفت قفل کردم کیرمو به سمتت هدایت کردم و یه مکی از لبات گرفتم وای نمیدونی چ حسی داشت شیرین ترین چیزی ک تا حالا داشتمشو ازش دریق میکردم از لبات جدا شدم ک نکنه بیدار بشی یه مکی رو صورتت کردم واز اتاق اومدم بیرون رفتم پایین تا دورو برو جم کنم منی ک تاحالا تو عمرم یه استکانم نشستم حالا باید خونه جم کنم ولی ازین ب بعد برا یه تو هر کاری میکنم همینطور ک مشغول بودم یه چیزی رو هی به خودم یادآوری میکردم شاید این اتفاق یه تلنگری باشه ک من ب خودم بیام هی اینو به خودم یادآوری میکردم یه دفع اون همه دوس نداشتنا تبدیل به عشق شده خوشحال بودم ازین ک به خودم اومدم و ناراحت بودم که چرا زود تر ازینا نفهمیدم بهترین دنیارو کنارم دارم ...از زبان تو‌.....یهو چشام و باز کردم ک دیدم رو تخت خوابیدم یهو یه دردی تو سرم پیچید ک باعث شد چشام بسته شه سعی کردم پاشم هیچی یادم نمیومد خیلی حالم بد بود انگار دنیا داره دوره سرم می چرخه از رو تخت پاشدم خیلی حالم بد بود جوری ک نمیخواستم یه لحظم زنده باشم دیگ هیچی برام مهم نبود آروم آروم رفتم پایین ک یهو ج دیدم ک مشغوله جم کردن خونست تعجب کردم ولی بهش توجهی نکردم از زبان جیمین همینطور که مشغول بودم ت رو دیدم رفتم سمتش گفتم چرا اومدی پایین برگرد بالا استراحت کن حالت خوب نیس از زبان ت تو دلم گفتم انقد ک ت بهم بی توجهی کردی یه بارم من بکنم ت ..مهم نیس میخواستم از جلوش رد شم ک مچمو گرفت ج ازین ب بعد مهمه ت..پوز خندی زدم گفتم دستمو ول کن ج.. تا نفهمی برام مهمی نمیزارم یه قدم برداری ت..ک حالت بد بود نتونستی جلو خودتو بگیری زدی زیره گریه دادزدی گفتی از کی تا حالا برات مهم شدم هااااااتواین ۱سالتاحالا بهم توجهی کردی تا حالا نشه ادم صحبت کردیم تا حالا داشتم زیره این همه بی توجهیات میمردم ولی ب رویه خودم نمیاوردم همیشه وقتایی ک مست میکنی باهم رابطه داریم اونم چ رابطه ای ک اینه وحشیا باهام رفتار میکنی ک فقط زیرت جون میدم آره اینا نشونه عشقه داد زدم گفتم تو فقط منو برا نیاره ت میخوای نه هنوز حرفم تموم نشده بود ک ج دستمو کشید سمته خودش لباشو رو لبام کوبید وحشیانه میمکید....تا پارت بعد بای پارت بعد و چن ساعت دیگ می زارم خودتون و آماده کنید بعد افطار می زارم چون شاید روز تو ن باطل شه خخخخخخخ خودتون و آماده کنین ک قراره برگاتون بریزه .اگ غلط املایی دار ببخش با قوانین آپارات موافقم .
2 سال پیش در تاریخ 1401/02/04 منتشر شده است.
509 بـار بازدید شده
... بیشتر